کلمه جو
صفحه اصلی

چاشنی کردن

فرهنگ فارسی

اندکی از ماکول یا مشروبی را چشیدن برای آزمودن . چشیدن طعم خوردنی یا نوشیدنی را.

لغت نامه دهخدا

چاشنی کردن. [ ک َ دَ ]( مص مرکب ) اندکی از مأکول یا مشروبی را چشیدن برای آزمودن طعم آن. چشیدن طعم خوردنی یا نوشیدنی را. اندکی از طعام یا شراب را خوردن و طعم آن را امتحان کردن : روز نوروز نخستین کسی... مؤبد مؤبدان پیش ملک آمدی با جام زرین... چون از آفریده بپرداختی چاشنی کردی و جام به ملک دادی. ( نوروزنامه خیام ).پس ملک را در گرمابه میانگین بنشاند و آب فاتر بر او همی ریخت و شربتی که کرده بود چاشنی کرد و بدو دادتا بخورد. ( چهارمقاله عروضی ). || امتحان کردن. آزمایش نمودن کسی یا چیزی. آزمودن اشخاص یا اشیاء برای پی بردن بصفات و خصوصیات آنها :
ور به گمان است دل تو در این
چاشنیم کن چت باشد حلال.
ناصرخسرو.
ابومسلم خراسانی که پهلوان پایتخت بود در غضب رفت و کمان خود به محمد مظفر داد که این را چاشنی کن. محمد مظفر کمان آورد و با کمان خود برهم نهاد و هر دو را بکشید و کمان خود به ابومسلم داد که تو نیز این را چاشنی کن ابومسلم هر چند که کرد نتوانست کشید منفعل شد. ( تاریخ جدید یزد ). || اندازه گرفتن عیار زر و سیم. عیار کردن فلزات. ( ناظم الاطباء ). آزمودن عیار زر و سیم. مِعیار؛ چاشنی کردن زر و سیم. ( منتهی الارب ). || چاشنی کردن به کسی ، در اصطلاح بازاریان ، چیزی بد را بجای خوب یا کم ارزی را بدل پربهاء بفریب به کسی فروختن. در تداول عوام فریفتن کسرا. متاع ارزان را به بی خبری گران فروختن. بدلی را به جای اصلی به نادانی دادن. || گلوله یا چوبی را به کسی زدن.


کلمات دیگر: