موضعی است از دیار غطفان
حامر
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
حامر. [ م ِ ] ( ع ص ) مرد صاحب خر. ( منتهی الارب ).
حامر. [ م ِ ] ( اِخ ) ناحیتی است میان رَقّة و مَبِج کنار شط فرات. اخطل گفته است :
و ما مَزبد یعلو جلامیدُ حامر
یشق الیها خیزُراناً و غرقداً...
حامر. [ م ِ ] ( اِخ ) وادیی است در سماوه طرف شام ازآن ِ بنی زهیربن جناب از بنی کلب ،و در آن مارها بسیار باشد. نابغه گوید :
سأربط کلبی ان یریبک نبحه
و ان کنت ارعی مُسحلان َ و حامراً.
ابن سکیت درباره مسحلان و حامر گفته دو وادی در شام است.
حامر. [ م ِ ] ( اِخ ) وادیی است در پشت یبرین در ریگ بنی سعد، و معتقد بودند که هیچکس بدان جا نرسیده است. ( معجم البلدان ).
حامر. [ م ِ ] ( اِخ ) موضعی است ازدیار غطفان ، نزدیک اُرُل از شربه. شاید مراد امرؤالقیس از حامر در بیت ذیل همین موضع است :
قعدت له و صحبتی بین حامر
و بین اکام بعد ما متأمل.
حامر. [ م ِ ] ( اِخ ) ناحیتی است میان رَقّة و مَبِج کنار شط فرات. اخطل گفته است :
و ما مَزبد یعلو جلامیدُ حامر
یشق الیها خیزُراناً و غرقداً...
( معجم البلدان ).
حامر. [ م ِ ] ( اِخ ) وادیی است در سماوه طرف شام ازآن ِ بنی زهیربن جناب از بنی کلب ،و در آن مارها بسیار باشد. نابغه گوید :
سأربط کلبی ان یریبک نبحه
و ان کنت ارعی مُسحلان َ و حامراً.
ابن سکیت درباره مسحلان و حامر گفته دو وادی در شام است.
حامر. [ م ِ ] ( اِخ ) وادیی است در پشت یبرین در ریگ بنی سعد، و معتقد بودند که هیچکس بدان جا نرسیده است. ( معجم البلدان ).
حامر. [ م ِ ] ( اِخ ) موضعی است ازدیار غطفان ، نزدیک اُرُل از شربه. شاید مراد امرؤالقیس از حامر در بیت ذیل همین موضع است :
قعدت له و صحبتی بین حامر
و بین اکام بعد ما متأمل.
( معجم البلدان ).
حامر. [ م ِ ] (اِخ ) موضعی است ازدیار غطفان ، نزدیک اُرُل از شربه . شاید مراد امرؤالقیس از حامر در بیت ذیل همین موضع است :
قعدت له و صحبتی بین حامر
و بین اکام بعد ما متأمل .
قعدت له و صحبتی بین حامر
و بین اکام بعد ما متأمل .
(معجم البلدان ).
حامر. [ م ِ ] (اِخ ) ناحیتی است میان رَقّة و مَبِج کنار شط فرات . اخطل گفته است :
و ما مَزبد یعلو جلامیدُ حامر
یشق الیها خیزُراناً و غرقداً...
و ما مَزبد یعلو جلامیدُ حامر
یشق الیها خیزُراناً و غرقداً...
(معجم البلدان ).
حامر. [ م ِ ] (اِخ ) وادیی است در پشت یبرین در ریگ بنی سعد، و معتقد بودند که هیچکس بدان جا نرسیده است . (معجم البلدان ).
حامر. [ م ِ ] (اِخ ) وادیی است در سماوه طرف شام ازآن ِ بنی زهیربن جناب از بنی کلب ،و در آن مارها بسیار باشد. نابغه گوید :
سأربط کلبی ان یریبک نبحه
و ان کنت ارعی مُسحلان َ و حامراً.
ابن سکیت درباره ٔ مسحلان و حامر گفته دو وادی در شام است .
حامر. [ م ِ ] (ع ص ) مرد صاحب خر. (منتهی الارب ).
کلمات دیگر: