کلمه جو
صفحه اصلی

هیم

فارسی به انگلیسی

heme

فرهنگ فارسی

هیمه هیزم سوختنی

لغت نامه دهخدا

هیم. [ هََ ] ( ع مص ) شیفته گشتن به عشق. ( دهار ). دوست داشتن زن را. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || عاشق گردیدن و سرگشته و شیفته شدن از عشق و رفتن بغیر اراده و مراد. ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). شیفته شدن به عشق و روی بنهادن به جایی. ( المصادر زوزنی ). روی به جایی نهادن از عشق و جز آن. ( تاج المصادر بیهقی ). || ( اِمص ) سرگشتگی. ( غیاث اللغات ). رجوع به هیوم و هیام و هیمان شود. || ( اِ ) هیم اﷲ؛ ایم اﷲ، به ابدال همزه به هاء. ( از اقرب الموارد )؛ یعنی سوگند خدای را. ( منتهی الارب ).

هیم. [ هَُ ی ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ هَیام و هُیام. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به هیام شود.

هیم. ( ع ص ، اِ ) ج ِ اهیم. ( اقرب الموارد ). شتران تشنه. ( ترجمان القرآن ) ( منتهی الارب ).

هیم. [ هََ ی َ ] ( فعل ) صورتی و تلفظی محلی از کلمه «هستم » یعنی موجودم و حیات دارم و حاضرم. ( از آنندراج ) ( از برهان ) :
هیم به پله نیکی کم از سپندانی
به پله بدی اندر هزار سندانم.
سوزنی.

هیم. ( اِ ) هیمه.هیزم سوختنی. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) :
دلم مرگ پسرعم سوخت و در جانم زد آن آتش
که هیمش عرق شریان گشت و دودش روح حیوانی.
خاقانی.

هیم . (اِ) هیمه .هیزم سوختنی . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) :
دلم مرگ پسرعم سوخت و در جانم زد آن آتش
که هیمش عرق شریان گشت و دودش روح حیوانی .

خاقانی .



هیم . (ع ص ، اِ) ج ِ اهیم . (اقرب الموارد). شتران تشنه . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ).


هیم . [ هََ ] (ع مص ) شیفته گشتن به عشق . (دهار). دوست داشتن زن را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || عاشق گردیدن و سرگشته و شیفته شدن از عشق و رفتن بغیر اراده و مراد. (آنندراج ) (اقرب الموارد). شیفته شدن به عشق و روی بنهادن به جایی . (المصادر زوزنی ). روی به جایی نهادن از عشق و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِمص ) سرگشتگی . (غیاث اللغات ). رجوع به هیوم و هیام و هیمان شود. || (اِ) هیم اﷲ؛ ایم اﷲ، به ابدال همزه به هاء. (از اقرب الموارد)؛ یعنی سوگند خدای را. (منتهی الارب ).


هیم . [ هََ ی َ ] (فعل ) صورتی و تلفظی محلی از کلمه ٔ «هستم » یعنی موجودم و حیات دارم و حاضرم . (از آنندراج ) (از برهان ) :
هیم به پله ٔ نیکی کم از سپندانی
به پله ٔ بدی اندر هزار سندانم .

سوزنی .



هیم . [ هَُ ی ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ هَیام و هُیام . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به هیام شود.


دانشنامه عمومی

هیم (HIM) یک گروه موسیقی راک فنلاندی است. این گروه در سال ۱۹۹۵ توسط خواننده، ویله والو، گیتاریست میکو لیندستروم و نوازنده بیس میکو پانانِن ایجاد شده است.
۱۹۹۷ - Greatest Love Songs Vol. ۶۶۶ (برترین ترانه های عشقی، شمارهٔ ۶۶۶)
۱۹۹۹ - Razorblade Romance (عاشقانه های سر تیغ)
۲۰۰۱ - Deep Shadows and Brilliant Highlights (سایه های ژرف و برجسته های درخشان)
۲۰۰۳ - Love Metal (متال عشقی)
۲۰۰۵ - Dark Light (نور تاریک)
۲۰۰۷ - Venus Doom (دوم ونوس)
۲۰۱۰ - Screamworks: Love in Theory and Practice (جیغ جواب می دهد: عشق در نظریه و عمل)
دل ستاره (Heartagram) که نماد هیم است ترکیبی از یک قلب و یک ستاره پنج رأس معکوس است (عشق و نفرت). ویله والو این نماد را در روز تولد بیست سالگی اش خلق کرد. دل ستاره نمادی از تقابل و توازن بین خیر و شر است که این تقابل در ترانه های هیم بسیار دیده می شود.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی هِیمِ: شترانی که مبتلا به بیماریی شده اند که هرچه آب می نوشند سیراب نمی شوند - ریگزار (کلمه هیم جمع هیماء است ، و هیماء آن شتری را گویند که مبتلا به بیماری هُیام شده و بیماری هیام آفتی است که شتران بدان مبتلا میشوند ، مانند بیماری استسقاء در آدمیان ، که حی...
تکرار در قرآن: ۲(بار)
هیم و هیام مصدر است و آن این است که کسی از روی عشق و مانند آن راه برود بی آنکه مقصود خودش را بداند. عبارت مصباح چنین است: «هامَ یَهیمُ: خَرَجَ عَلی وَجْهِهِ لایَدْری اَیْنَ یَتَوَجَّهُ» اقرب الموارد نیز چنین گفته به اضافه «من العشق و غیره». این سخن درباره شاعران و خیالبافان کلیت دارد و این اشخاص نوعاً در مدح و ذم و ثنا و قدح بی راهه و بی خودانه می‏روند به قول آنکس که می‏گفت: شاعر مانند آدم دیوانه است که با خودش حرف می‏زند. می‏و معشوق خیالی عمده محرک شاعر است وقتی می‏بینی در عرش اعلی قدم می‏زند و گاهی در حضیض بی هدفی گام بر می‏دارد. در واقع قرآن مجید با لفظ «یَهْیمُونَ» واقعیت را آفتابی کرده است یعنی: آیا نمی‏بینی در هر وادی ای بی خودانه راه می‏روند رجوع شود به «شعر». * . هِیام به معنی عطَش نیز آمده است «هامَ هِیاماً: عطش» به شخص شدید العطش هَیْمان و هائِم گویند. هیم جمع اَهْیَم و مؤنّث آن هیماء است و آن شتر تشنه را گویند که از آب سیر نمی‏شود البته در اثر عروض مرض عطش. یعنی پس از خوردن زقوم از روی آن آب جوشان می‏خورند و آن رامانند شتران تشنه می‏نوشند(نعودبالله). این کلمه تنها دوبار در کلام الله مجید آمده است.

پیشنهاد کاربران

در ترکی آذربایجانی به معنی پی خانه و بنا است

( حروف الفبای تورکی ایم ) . . . . . . . . . . . ( ح ع ث ص ض ذ ط ظ مخصوص عربی دی. تورکی ده و هیش دیل ده یوخدی ) . . . . . . . بیم ( بیمه ) ، خیم ( خیمه، بدخیم، خوش خیم، وخیم ) ، قیم ( قیمه، قی یوم، سیم ( سیمین ) ، تیم ( تیم ناک ) ، چیم ( چیم ماق ) ، جیم ( جیم اولماق ) ، هیم ( هیمه، شتران تشنه، هیزم ) ) ، غیم ( ابر، سحاب، بولوت ) ، فیم ( فیمنیست ) ، گیم ( بازی ) ، کیم ( بستنی کیم، کیدی؟؟کیه؟؟ ) ، میم، نیم ( یاریم گئدی یاریم قالدی ) ، ایم، لیم ( لیمه، ) شیم ( شمیم ( شامه ) ، ویم، دیم ( دیم کاری، زراعت بدون آب ) ، یم ( خوراک چهارپایان، یم لیک ) ، زیم ( زیم به زیم )



کلمات دیگر: