کلمه جو
صفحه اصلی

مرتل

فرهنگ فارسی

هموار و آرمیده خواننده

لغت نامه دهخدا

مرتل. [ م ُ رَت ْ ت َ ] ( ع ص ) ضد مُعجّل. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). رجوع به ترتیل شود.

مرتل. [ م ُ رَت ْ ت ِ ] ( ع ص ) هموار و آرمیده و پیدا خواننده. ( آنندراج ). کسی که هموار و آرمیده وهویدا می خواند. ( ناظم الاطباء ). نعت فاعلی است از ترتیل به معنی تأنی در تلاوت و شمرده خواندن. رجوع به ترتیل شود. || آواز خوشنوا. ( ناظم الاطباء ).

مرتل . [ م ُ رَت ْ ت َ ] (ع ص ) ضد مُعجّل . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به ترتیل شود.


مرتل . [ م ُ رَت ْ ت ِ ] (ع ص ) هموار و آرمیده و پیدا خواننده . (آنندراج ). کسی که هموار و آرمیده وهویدا می خواند. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ترتیل به معنی تأنی در تلاوت و شمرده خواندن . رجوع به ترتیل شود. || آواز خوشنوا. (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: