آنکه بسهولت گدازد
خوش گداز
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خوش گداز. [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ ] ( نف مرکب )آنکه به سهولت گدازد. ( یادداشت مؤلف ) :
در دست فراق زرگر تو
چون نقره خوش گداز گشتم.
در دست فراق زرگر تو
چون نقره خوش گداز گشتم.
سیدحسن غزنوی.
کلمات دیگر: