شکم خواره . شکم باره .
دوزخ گلو
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دوزخ گلو. [ زَ گ َ ] ( ص مرکب ) شکم خواره. شکم باره. شکم پرست. پرخوار. پرخواره :
در زمان پیش آمد آن دوزخ گلو
حجتش آنکه خدا گفته کلوا.
در زمان پیش آمد آن دوزخ گلو
حجتش آنکه خدا گفته کلوا.
مولوی.
رجوع به مترادفات کلمه شود.کلمات دیگر: