کلمه جو
صفحه اصلی

متصرفه

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - مونث متصرف . ۲ - قوتی است مترتب در مقدم تجویف اوسط دماغ و عمل آن ترکیب و تحلیل صور موجود در خیال و معانی موجود در حافظه است . این قوت اگر عاقله را بکار بندد مفکره و اگر وهم را در محسوسات بکار بندد متخیله نامیده شود .

لغت نامه دهخدا

متصرفه. [ م ُ ت َ ص َرْ رِ ف َ ] ( ع ص ) مالک شده و در تصرف و در ملکیت و دارا. ( ناظم الاطباء ).
- قوه متصرفه ؛ قوتی است مترتب در مقدم تجویف اوسط دماغ و عمل آن ترکیب و تحلیل صور موجوده در خیال و معانی موجوده در حافظه است. این قوت اگر عاقله را بکار بندد مفکره و اگر وهم را در محسوسات بکار بندد متخیله می نامند و «اما المتخیلة فتسمی مفکرة ایضاً باعتبار استعمال الناطقة ایاها فی ترتیب الفکر و مقدماته ». ( فرهنگ علوم عقلی ) ( از تعریفات جرجانی ). قوه متفکرة. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به قوه متفکرة و متخیله گردد.


کلمات دیگر: