خمیر ترش و تباه خمیر ترش .
نباخ
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
نباخ. [ ن َب ْ با ] ( ع ص ) خمیر ترش و تباه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). خمیرترش. خمیر فاسدگشته. ( ناظم الاطباء ). خمیر حامض فاسد. ( از معجم متن اللغة ) ( از اقرب الموارد از قاموس ). انبخان. ( معجم متن اللغة ) ( منتهی الارب ). مختمر. منتفخ.( المنجد ): نبخ العجین نبوخاً؛ انتفخ و اختمر، و عبارة القاموس : حمض و فسد و هو نباخ. ( اقرب الموارد ).
کلمات دیگر: