وکیل کردن
فارسی به انگلیسی
to elect for the Parliament, to appoint as one's counsel, tobrief, to empower
depute
فرهنگ فارسی
۱- جانشین خود کردن قایم مقام ساختن . ۲- اختیاردادن بکسی تاامری رابرای وی انجام دهاد :(( سلطان ... عمیدالملک راوکیل کرد تا خواهر خلیفه را برای او خطبه کند... ) ) ۳- کسی را به وکالت دادگستری انتخاب کردن . ۴- کسی را به وکالت مجلس بر گزیدن .
لغت نامه دهخدا
وکیل کردن. [ وَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) جانشین خود کردن. قائم مقام ساختن. || اختیار دادن به کسی تا امری را برای وی انجام دهد. || کسی را به وکالت دادگستری انتخاب کردن. || کسی را به وکالت مجلس برگزیدن.
کلمات دیگر: