کلمه جو
صفحه اصلی

نباتی

فارسی به انگلیسی

vegetable, vegetative, light buff

light buff


herbaceous


vegetable, vegetative


عربی به فارسی

وابسته به گياه شناسي , ترکيب يامشتقي از مواد گياهي و داروهاي گياهي , گياه خوار , گياهخواري


فرهنگ فارسی

نبات بودن گیاه بودن : ازحال نباتی برسیدم به ستوری یک چندهمی بودم چون مرغک بی پر. ( ناصرخسرو.۱۷۳ )
احمد بن محمد بن مفرح معروف به ابن الرومیه .

لغت نامه دهخدا

نباتی. [ ن َ تی ی / تی ] ( از ع ، ص نسبی ) منسوب به نبات است. ( الانساب سمعانی ). گیاهی. رجوع به نبات شود. || گیاه شناس. حشایشی. عشاب. شجار. العارف بالنباتات و الحشائش. ( معجم متن اللغة ). عارف به نبات.( اقرب الموارد ). نبات شناس. رجوع به گیاه شناس شود.

نباتی. [ن َ ] ( ص نسبی ) منسوب به نبات بمعنی شکر مصفای بلورین. || کنایه از شیرین است. به شیرینی نبات. شیرین چون نبات : انگور نباتی. || نام رنگی است. ( فرهنگ نظام ). به رنگ نبات. ( ناظم الاطباء ). زرد تیره کم رنگ. رجوع به نباتی رنگ شود :
شد جلوه گر آن رنگ نباتی شب مهتاب
دارد مزه این عیش که شیر است و شکر هم.
؟ ( از آنندراج ).
- هندوانه نباتی ؛ هندوانه زردرنگ به رنگ نبات.

نباتی. [ ن َ ] ( ص نسبی ) منسوب به نبات بمعنی گیاه. ( ناظم الاطباء ). هر چیز که نسبت به نبات داشته باشد. ( فرهنگ نظام ) ( آنندراج ). || از جنس نبات. گیاهی. مقابل جمادی و حیوانی.
- نفس نباتی ؛ قوه ای است که جسم را در طول و عرض و عمق بکشد و بزرگ گرداند و نفس طبیعی خادم نفس نباتی باشد [ رجوع به طبیعی شود ]. نفس نباتی را هشت خادم دیگر باشد و آن جاذبه ، ماسکه ، هاضمه ، ممیزه ، دافعه ، مصوره ، مولده و منمیه است. ( یادداشت مؤلف ).
|| ( حامص ) نبات بودن. گیاه بودن :
از حال نباتی برسیدم به ستوری
یکچند همی بودم چون مرغک بی پر.
ناصرخسرو.

نباتی. [ ن ُ ] ( ص نسبی ) منسوب است به نباتة. ( از الانساب سمعانی ).

نباتی. [ ن َ ] ( اِخ ) ابوالقاسم ( سید... ). فرزند سیدمحترم اشتبینی قره داغی تبریزی ، متخلص به نباتی . از عارفان و صوفی مشربان قرن سیزدهم هجری است. او را به لهجه ترکی آذربایجانی دیوان شعر است و این دو بیت او راست :
گوشه وحدت نه عجب جایمش
سرّ نهان اوردا هویدایمش
عاشق و دیوانه لرین منزلی
رتبیه باخ عرش معلایمش.
وی به سال 1262 هَ. ق. در اشتبین وفات کرد. ( از ریحانةالادب ج 4 ص 163 از ذریعة ). و نیز رجوع به فهرست کتابخانه مجلس شورای ملی ص 434 و دانشمندان آذربایجان ص 370 شود.

نباتی. [ ن َ ] ( اِخ ) احمدبن محمدبن مفرح ، معروف به ابن الرومیة. رجوع به ابن الرومیة شود.

نباتی . [ ن َ ] (اِخ ) ابوالقاسم (سید...). فرزند سیدمحترم اشتبینی قره داغی تبریزی ، متخلص به نباتی . از عارفان و صوفی مشربان قرن سیزدهم هجری است . او را به لهجه ٔ ترکی آذربایجانی دیوان شعر است و این دو بیت او راست :
گوشه ٔ وحدت نه عجب جایمش
سرّ نهان اوردا هویدایمش
عاشق و دیوانه لرین منزلی
رتبیه باخ عرش معلایمش .
وی به سال 1262 هَ . ق . در اشتبین وفات کرد. (از ریحانةالادب ج 4 ص 163 از ذریعة). و نیز رجوع به فهرست کتابخانه ٔ مجلس شورای ملی ص 434 و دانشمندان آذربایجان ص 370 شود.


نباتی . [ ن َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن مفرح ، معروف به ابن الرومیة. رجوع به ابن الرومیة شود.


نباتی . [ ن َ ] (ص نسبی ) منسوب به نبات بمعنی گیاه . (ناظم الاطباء). هر چیز که نسبت به نبات داشته باشد. (فرهنگ نظام ) (آنندراج ). || از جنس نبات . گیاهی . مقابل جمادی و حیوانی .
- نفس نباتی ؛ قوه ای است که جسم را در طول و عرض و عمق بکشد و بزرگ گرداند و نفس طبیعی خادم نفس نباتی باشد [ رجوع به طبیعی شود ]. نفس نباتی را هشت خادم دیگر باشد و آن جاذبه ، ماسکه ، هاضمه ، ممیزه ، دافعه ، مصوره ، مولده و منمیه است . (یادداشت مؤلف ).
|| (حامص ) نبات بودن . گیاه بودن :
از حال نباتی برسیدم به ستوری
یکچند همی بودم چون مرغک بی پر.

ناصرخسرو.



نباتی . [ ن َ تی ی / تی ] (از ع ، ص نسبی ) منسوب به نبات است . (الانساب سمعانی ). گیاهی . رجوع به نبات شود. || گیاه شناس . حشایشی . عشاب . شجار. العارف بالنباتات و الحشائش . (معجم متن اللغة). عارف به نبات .(اقرب الموارد). نبات شناس . رجوع به گیاه شناس شود.


نباتی . [ ن ُ ] (ص نسبی ) منسوب است به نباتة. (از الانساب سمعانی ).


نباتی . [ن َ ] (ص نسبی ) منسوب به نبات بمعنی شکر مصفای بلورین . || کنایه از شیرین است . به شیرینی نبات . شیرین چون نبات : انگور نباتی . || نام رنگی است . (فرهنگ نظام ). به رنگ نبات . (ناظم الاطباء). زرد تیره ٔ کم رنگ . رجوع به نباتی رنگ شود :
شد جلوه گر آن رنگ نباتی شب مهتاب
دارد مزه این عیش که شیر است و شکر هم .

؟ (از آنندراج ).


- هندوانه ٔ نباتی ؛ هندوانه ٔ زردرنگ به رنگ نبات .

دانشنامه عمومی

کسی که نباتات را می شناسد؛ گیاه شناس.



کلمات دیگر: