کلمه جو
صفحه اصلی

وهز

فرهنگ فارسی

مرد کوتاه بالای استوار خلقت یا درشت اندام میانه قامت یا سپردن زیر پای .

لغت نامه دهخدا

وهز. [ وَ ] ( ع ص ) مرد کوتاه بالای استوارخلقت ، یا درشت اندام میانه قامت. || ( مص ) سپردن زیر پای. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( اقرب الموارد ). || شکستن و کوفتن. ( اقرب الموارد ). || دور کردن و راندن. || برانگیختن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || شپش کشتن میان دو ناخن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || به همه ٔدست زدن. ( منتهی الارب ). زدن به سنگینی دست. ( تاج المصادر ): وهزته ؛ اذا ضربته بثقل یدک. ( منتهی الارب ).


کلمات دیگر: