کلمه جو
صفحه اصلی

لنگر انداخته

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- متوقف شده ( کشتی ) . ۲- اقامت کرده متوقف . ۳- حمول و با وقار .

لغت نامه دهخدا

لنگرانداخته. [ ل َ گ َ اَ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) نعت مفعولی از لنگر انداختن. || کنایه از مرد متحمل و باوقار که به سخن هر کس از جا درنیاید. ( آنندراج ).


کلمات دیگر: