وکیع. [ وَ ] ( اِخ ) ابن جراح بن ملیح الرؤاسی ، مکنی به ابوسفیان. از فقیهان و دانشمندان و محدثان و مفسران است. وی به سال 197 هَ. ق. وفات یافت. او راست : کتاب السنن و تفسیری بر قرآن کریم. ( الفهرست ابن الندیم ). و نیز رجوع به تتمه صوان الحکمة و الاعلام زرکلی و رجوع به ابوسفیان ( وکیع ) در این لغت نامه شود.
وکیع
لغت نامه دهخدا
وکیع. [ وَ ] ( اِخ ) ابن جراح بن ملیح الرؤاسی ، مکنی به ابوسفیان. از فقیهان و دانشمندان و محدثان و مفسران است. وی به سال 197 هَ. ق. وفات یافت. او راست : کتاب السنن و تفسیری بر قرآن کریم. ( الفهرست ابن الندیم ). و نیز رجوع به تتمه صوان الحکمة و الاعلام زرکلی و رجوع به ابوسفیان ( وکیع ) در این لغت نامه شود.
وکیع. [ وَ ] (اِخ ) ابن جراح بن ملیح الرؤاسی ، مکنی به ابوسفیان . از فقیهان و دانشمندان و محدثان و مفسران است . وی به سال 197 هَ . ق . وفات یافت . او راست : کتاب السنن و تفسیری بر قرآن کریم . (الفهرست ابن الندیم ). و نیز رجوع به تتمه ٔ صوان الحکمة و الاعلام زرکلی و رجوع به ابوسفیان (وکیع) در این لغت نامه شود.
وکیع. [ وَ ] (ع ص ) مشک استوار که از وی آب نزهد. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || اسب استوار که خوی نکند. (منتهی الارب ) (آنندراج ): فرس وکیع؛ اسبی سخت . (مهذب الاسماء). || پوستین درشت و سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || دل استوار یا دلی که آن را دو چشم بینا و دو گوش شنوا باشد. || لئیم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ): فلان وکیع لکیع؛ او لئیم و ناکس است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || گوسفند که دیگر گوسفندان پیرو آن باشند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).