(صفت ) مونث وهمی جمع : وهمیات .
وهمیه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
وهمیة. [ وَ می ی َ ] (ع ص نسبی ) مؤنث وهمی . ج ، وهمیات .
- قوه ٔ وهمیه ؛ قوه ٔ واهمه . رجوع به واهمه شود.
( وهمیة ) وهمیة. [ وَ می ی َ ] ( ع ص نسبی ) مؤنث وهمی. ج ، وهمیات.
- قوه وهمیه ؛ قوه واهمه. رجوع به واهمه شود.
- قوه وهمیه ؛ قوه واهمه. رجوع به واهمه شود.
کلمات دیگر: