بمعنی نقطه باشد و آن معروف است
وکته
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( وکتة ) وکتة. [ وَ ت َ ] ( ع اِ ) خجک ، و آن چون نقطه است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نقطه در چیزی. ( از اقرب الموارد ): فی عینه وکتة ( از منتهی الارب )؛ یعنی در چشم او نقطه سفیدی یا قرمزی است. ( از اقرب الموارد ).
وکتة. [ وُ ت َ ] ( ع اِ ) جای آتش جستن از آتش زنه. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ج ، وُکَت. ( اقرب الموارد ). رجوع به وَکتة شود.
وکته. [ وُ ت َ / ت ِ ] ( اِ ) به معنی نقطه باشد و آن معروف است. ( برهان ).
وکتة. [ وُ ت َ ] ( ع اِ ) جای آتش جستن از آتش زنه. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ج ، وُکَت. ( اقرب الموارد ). رجوع به وَکتة شود.
وکته. [ وُ ت َ / ت ِ ] ( اِ ) به معنی نقطه باشد و آن معروف است. ( برهان ).
وکته . [ وُ ت َ / ت ِ ] (اِ) به معنی نقطه باشد و آن معروف است . (برهان ).
وکتة. [ وَ ت َ ] (ع اِ) خجک ، و آن چون نقطه است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نقطه در چیزی . (از اقرب الموارد): فی عینه وکتة (از منتهی الارب )؛ یعنی در چشم او نقطه ٔ سفیدی یا قرمزی است . (از اقرب الموارد).
وکتة. [ وُ ت َ ] (ع اِ) جای آتش جستن از آتش زنه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، وُکَت . (اقرب الموارد). رجوع به وَکتة شود.
کلمات دیگر: