خنده کردن
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
عرعرکردن، خنده کردن
خنده کردن، استهزاء کردن، تمسخر کردن، شوخی کردن، ببازی گرفتن، مزاح گفتن
خنده کردن
درز گرفتن، خنده کردن، درز پیدا کردن، شکافتن، طنین انداختن
خندیدن، خنده کردن، خندان بودن
خندیدن، خنده کردن، با خنده اظهار داشتن، ول خندیدن، با نفس بریده بریده سخن گفتن
خندیدن، خنده کردن، صدای خرخر کردن، سرود و تسبیح خواندن، صدای خرناس کردن
خرد شدن، خنده کردن، متلاشی شدن
خنده کردن، شیهه کشیدن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) خندیدن .
لغت نامه دهخدا
خنده کردن. [ خ َ دَ / دِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خندیدن. بخنده درآمدن : تمانعبه ؛ خنده کرد بکسی. ( منتهی الارب ). ضحک :
یکی خنده کردی از آن ماجرا
یکی گریه بر صبر آن پارسا.
پریچهره در زیرلب خنده کرد.
گریه زده خنده مجازی می کرد.
یکی خنده کردی از آن ماجرا
یکی گریه بر صبر آن پارسا.
سعدی ( بوستان ).
که ناگه نظر در یکی بنده کردپریچهره در زیرلب خنده کرد.
سعدی ( بوستان ).
شمع ارچه بگریه جانگدازی می کرد.گریه زده خنده مجازی می کرد.
سعدی ( رباعیات ).
کلمات دیگر: