کلمه جو
صفحه اصلی

جنبده

فارسی به انگلیسی

floating

مترادف و متضاد

locomotor (صفت)
متحرک، دارای گرفتاری در اعضای حرکتی، جنبده، نقص تحرک

فرهنگ فارسی

جمنده شپش

لغت نامه دهخدا

جنبده. [ جُم ْ ب َ دَ / دِ ] ( اِ ) جمنده. شپش. ( یادداشت مؤلف ): یک بار دیگر پوستینی داشتم جنبده بسیار در آن افتاده بود و مرا میخوردند... ( تذکرةالاولیاء عطار ).


کلمات دیگر: