doughy, pasty
خمیری
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
گوشتالو، مغزی، خمیری، کاغذی
خمیری
خمیری، خمیر مانند، چسب مانند
تغییر پذیر، نرم، خمیری، قالب پذیر، قابل تحول و تغییر
خمیری، مخمر مانند، دارای ماده تخمیری، خمیردار
فرهنگ فارسی
آلوده بخمیر
ویژگی مادۀ غذایی دارای بافت نرم، مانند خمیر
لغت نامه دهخدا
خمیری. [ خ َ ] ( ص نسبی ) آلوده بخمیر. ( یادداشت بخط مؤلف ). || ( حامص ) بحالت خمیر بودن.
فرهنگستان زبان و ادب
{pasty} [علوم و فنّاوری غذا] ویژگی مادۀ غذایی دارای بافت نرم، مانند خمیر
کلمات دیگر: