شیک پوشی کردن، جلف بودن، زیور زدن
زیور زدن
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
زیور بستن آرایش کردن و زینت دادن
لغت نامه دهخدا
زیور زدن. [ زی وَ زَ دَ ] ( مص مرکب ) زیور بستن. ( آنندراج ). آرایش کردن و زینت دادن :
گویی که روز بزم تو از بس عطای تو
زیور زنند روی زمین را ز زر ناب.
صبح از جگر دم برزده مرغ از که آوا داشته.
گویی که روز بزم تو از بس عطای تو
زیور زنند روی زمین را ز زر ناب.
عثمان مختاری ( از آنندراج ).
مجلس ز می زیور زده وز جرعه خاک افسر زده صبح از جگر دم برزده مرغ از که آوا داشته.
خاقانی.
رجوع به زیور بستن شود.کلمات دیگر: