خم پذیر
فارسی به انگلیسی
pliable, elastic, flexible, limber, limp, malleable, supple, yielding
مترادف و متضاد
قابل انعطاف، خم شو، خم پذیر، انحناء پذیر، نرم شدنی
فرهنگ فارسی
قابل ارتجاع
لغت نامه دهخدا
خم پذیر. [ خ َ پ َ ] ( نف مرکب ) قابل ارتجاع. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
کمان تا فزونتر بود خم پذیر
فزون باشدش سختی زخم تیر.
کمان تا فزونتر بود خم پذیر
فزون باشدش سختی زخم تیر.
اسدی.
پایم چو دو لام خم پذیر است.نظامی.
کلمات دیگر: