کلمه جو
صفحه اصلی

ضرار

فرهنگ فارسی

ابن عمرو بن مالک ابن زید ذهلی ضبی پیشوای بنی ضبیه در جاهلیت مکنی به ابوعمرو.وی در یوم [ قرنتین ] با ۱۸ تن از فرزندانش حاضر بود و اندکی پیش از ظهور اسلام در گذشت .
ضررزدن، زیان رسانیدن، گزندرساندن بیکدیگر
گزند رسانیدن یکدیگر را مضاره .
الضبی . زید الفوارس . پسر او حصین در یوم داره ماسل به دست عتبه بن شبیر کشته شد و او با قوم خود به خونخواهی پسر برخاست .

فرهنگ معین

(ض ) [ ع . ] (مص م . ) زیان رسانیدن .

لغت نامه دهخدا

ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) ابن صرد، مکنی به ابونعیم . محدث است . مأمون اورا به معلمی یکی از اولاد خود خواند و وی امتناع ورزید. او راست : کتاب الوقف و الابتداء. (ابن الندیم ).


ضرار.[ ض ِ ] (اِخ ) ابن عبدالمطلب . عم پیغمبر اکرم که با عبداﷲ و ابوطالب از یک مادر (فاطمه دختر عمرو المخزومیة) بود. رجوع به عقدالفرید ج 3 ص 263 و ج 5 ص 7 شود.


ضرار.[ ض ِ ] (اِخ ) ابن مقرن . صحابی است . (منتهی الارب ).


ضرار. [ ض ِ ] ( اِخ ) مسجد ضرار؛ مسجدی بود که منافقان ساخته بودند و حق تعالی به هدم آن فرمان داد چنانکه در قرآن واقع است. ( منتخب اللغات ).

ضرار. [ ض ِ ] ( ع مص ) مُضارّة. گزند رسانیدن یکدیگر را. || جزای ضرر. و قوله تعالی : اتخذوا مسجداً ضراراً ؛ ای مضارة لاهل مسجد قبا. ( منتهی الارب ). || لا ضرر و لا ضرار؛ قاعده فقهی است ومأخوذ از حدیث نبوی «لا ضرر و لا ضرارَ فی الاسلام ».

ضرار. [ ض ِ ] ( اِخ ) ابن احمدبن ضرار الضّبی ، مکنی به ابوالحسن. جده ضرار بنی بعض جامع الیهودیة الموضع الذی یعرف بضرارآباذ. حدثنا سلیمان بن احمد ثنا ضراربن احمدبن ضرار الاصبهانی ثنا احمدبن یونس الضبی ثنا حجاج بن محمد عن ابن جریح اخبرنی زیادبن سعد ان قزعة مولی عبدالقیس اخبره انه سمع عکرمة مولی ابن عباس یقول قال ابن عباس صلیت الی جنب النبی ( ص ) و عائشة خلفنا تصلی معنا و انا الی جنب النبی ( ص ). حدثناابومحمدبن حیان ثنا ابوالحسن ضراربن احمدبن ضرار الضبی من حفظه ثنا احمدبن یونس الضبی ثنا عبداﷲبن بکر السهمی عن حمید عن انس بن مالک قال قال رسول اﷲ ( ص ) دخلت ُ الجنة فاذا انا بقصر من ذهب فقلت لمن هذا القصر؟فقیل لرجل من قریش ، فظننت ُ انّی انا هو فقال لعمربن الخطاب هذا او نحوه. ( ذکر اخبار اصفهان ج 1 ص 351 ).

ضرار. [ ض ِ ] ( اِخ ) ابن الحسین. صاحب عیون الاخبار گوید: قیل لضراربن الحسین : ما السرور؟ قال : لواء منشور و جلوس علی السریر والسلام علیک ایها الامیر. ( عیون الاخبار ج 1 ص 258 ).

ضرار. [ ض ِ ] ( اِخ ) ابن الخطاب بن مرداس بن کبیربن عمرو آکل السقب بن حبیب بن عمروبن شیبان بن محارب بن فهربن مالک الفهری. مردی شجاع و شاعر و سوار و از قائدین عرب و صحابی بود. وی روز غزو اُحد و خندق با مسلمین جنگهای سخت کرد و در فتح مکه اسلام آورد، و در فتح شام نیز وی را حکایاتی است. گویند در قریش اشعر از وی کس نبود و درفش کاویانی را در جنگ قادسیه وی بدست کرد و آن را به سی هزار درم بفروخت.فتح ماسبذان و شیروان نیز او کرد و در وقعه اجنادین کشته شد. ( الاعلام زرکلی ج 2 ص 440 ) ( حبیب السیر ج 1 ص 125، 164، 165 ) ( امتاع الاسماع ص 96، 152، 231، 232 ).

ضرار. [ ض ِ ] ( اِخ ) ابن الشماخ ، ملقب به مزرد . و صاحب تاج العروس در ماده زَرَد، المزرد ( کمحدث ) ابن ضرار آورده است. لقب اخی الشماخ الشاعر.


ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن ضرار الضّبی ، مکنی به ابوالحسن . جده ضرار بنی بعض جامع الیهودیة الموضع الذی یعرف بضرارآباذ. حدثنا سلیمان بن احمد ثنا ضراربن احمدبن ضرار الاصبهانی ثنا احمدبن یونس الضبی ثنا حجاج بن محمد عن ابن جریح اخبرنی زیادبن سعد ان ّ قزعة مولی عبدالقیس اخبره انه سمع عکرمة مولی ابن عباس یقول قال ابن عباس صلیت الی جنب النبی (ص ) و عائشة خلفنا تصلی معنا و انا الی جنب النبی (ص ). حدثناابومحمدبن حیان ثنا ابوالحسن ضراربن احمدبن ضرار الضبی من حفظه ثنا احمدبن یونس الضبی ثنا عبداﷲبن بکر السهمی عن حمید عن انس بن مالک قال قال رسول اﷲ (ص ) دخلت ُ الجنة فاذا انا بقصر من ذهب فقلت لمن هذا القصر؟فقیل لرجل من قریش ، فظننت ُ انّی انا هو فقال لعمربن الخطاب هذا او نحوه . (ذکر اخبار اصفهان ج 1 ص 351).


ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) ابن الحسین . صاحب عیون الاخبار گوید: قیل لضراربن الحسین : ما السرور؟ قال : لواء منشور و جلوس علی السریر والسلام علیک ایها الامیر. (عیون الاخبار ج 1 ص 258).


ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) ابن الخطاب بن مرداس بن کبیربن عمرو آکل السقب بن حبیب بن عمروبن شیبان بن محارب بن فهربن مالک الفهری . مردی شجاع و شاعر و سوار و از قائدین عرب و صحابی بود. وی روز غزو اُحد و خندق با مسلمین جنگهای سخت کرد و در فتح مکه اسلام آورد، و در فتح شام نیز وی را حکایاتی است . گویند در قریش اشعر از وی کس نبود و درفش کاویانی را در جنگ قادسیه وی بدست کرد و آن را به سی هزار درم بفروخت .فتح ماسبذان و شیروان نیز او کرد و در وقعه ٔ اجنادین کشته شد. (الاعلام زرکلی ج 2 ص 440) (حبیب السیر ج 1 ص 125، 164، 165) (امتاع الاسماع ص 96، 152، 231، 232).


ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) ابن الشماخ ، ملقب به مزرد . و صاحب تاج العروس در ماده ٔ زَرَد، المزرد (کمحدث ) ابن ضرار آورده است . لقب اخی الشماخ الشاعر.


ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) ابن القعقاع بن معبدبن زرارة. از سواران عرب که در وقعه ٔ وقیط بکر و تمیم اسیر گرفته شد. وی صحابی است . (عقدالفرید ج 6 ص 46). صاحب عیون الاخبار گوید: حدثنی سهل بن محمد عن الاصمعی قال اخبرنی شیخ مِن ْ مَشْیَختنا، و ربما قال : هارون الاعور، ان قتیبةبن مسلم قال ارسلنی ابی الی ضراربن القعقاع بن معبدبن زرارة فقال : قل له قد کان فی قومک دماء و جراح ، و قد احبوا ان تحضر المسجد فیمن یحضر، قال : فاتیته فابلغته فقال یا جاریة: غدّینی ، فجأت بارغفة خُشن فثردتهن فی مریس ثم برقتهن فاکل قال قتیبة، فجعل شانه یصغر فی عینی و نفسی ثم مسح یده و قال : الحمدﷲ حنطة الاهواز و تمر الفرات و زیت الشّام ثم اخذ نعلیه و ارتدی . ثم انطلق معی و اتی المسجد الجامع فصلی رکعتین ثم احتبی فمارأته حلقة الا تفوضت الیه فاجتمع الطالبون و المطلوبون فاکثروا الکلام ، فقال : الی ماذا صار امرهم ؟ قال : الی کذا و کذا من ابل ، قال : هی علی ، ثم قام . (عیون الاخبار ج 1 ص 332 و 333).


ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) ابن عمرو الضبی ، مکنی به ابوعمرو. رئیس فرقه ٔ ضراریه از مجبره . بشربن المعتمر را کتابی است در رد وی . صاحب عقدالفرید در فصل کبرة السن گوید: عاش ضراربن عمرو حتی ولد له ثلاثةعشر ذکراً فقال : من سره بنوه سأته نفسه . و صاحب عیون الاخبار هم گوید: قال ضراربن عمرو الضبی ، و قد رُئی له ثلاثةعشر ذکراً قد بلغوا: من سره بنوه سأته نفسه . ونیز صاحب عقدالفرید ذیل عنوان «النفس الملکیة» آرد:قیل لضراربن عمرو: ما السرور؟ قال : اقامة الحجة و ادحاض ُ الشبهة. و نیز گوید: قالوا: کانت فی ابی عمرو ضراربن عمرو ثلاثة من المحال : کان کوفیاً معتزلاً و کان من بنی عبداﷲبن غطفان و یری رای الشعوبیة و محال ان یکون عربی شعوبیاً و مات و هو ابن سبعین سنة . (عقدالفرید ج 8 ص 147 و 148). صاحب عیون الاخبار گوید : قال ضراربن عمرو لابنته حین زوجها: امسکی علیک الفضلین : فضل الغلمة و فضل الکلام .


ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) ابن فضالةبن کلدة. شاعری است .


ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) ابن مالک (الأزْور) بن اوس بن خزیمة الاسدی . از اَبطال عرب در جاهلیت و اسلام ، صحابی و شاعری شریف ، و هم اوست که مالک بن نویرة را که بعد از رحلت حضرت رسول به ردّت متهم شده بود به امر خالدبن ولید بکشت . وی در حرب یمامه قتالی سخت کرد تا آنجا که هر دو ساق وی قطع کردند و ناگزیر بزانو درآمد و جنگ می کرد و هم در آن حال پایمال و لگدکوب سُم ستوران گشت و پس از چند روزبه یمامه یا جای دیگر گذشته شد. (الاعلام زرکلی ج 2 ص 440) (حبیب السیر ج 1 ص 155) (المعرّب جوالیقی ص 356).


ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) ابن مرة الشیبانی ، مکنی به ابوسنان . تابعی است . شهاب بن عباد گوید که اصحاب ما گفته اند بکاؤن کوفه چهار تن اند: ضراربن مرة و عبدالملک بن ابجر و محمدبن سوقة و مطرف بن طریف . و ضرار پانزده سال پیش از مرگ گوری در خانه ٔ خویش بکند و پیوسته بدانجا رفتی و ختم قرآن کردی . محاربی گوید: ضراربن مرة و محمدبن سوقه ، چون روز آدینه فرازمی آمد گرد می آمدند و می گریستند. عبداﷲبن الاجلح گوید که ضراربن مرة ما را گفتی : «لاتجیئون جماعة و لکن لیجی ٔ الرجل وحده فانکم اذا اجتمعتم تحدثتم و اذا کان الرجل وحده لم یخل من ان یدرس جزاه اویذکر ربه ». ابوسنان گفت : قال ابلیس اذا استمکنت من ابن آدم ثلاثاً اصبت منه حاجتی ، اذا نسی ذنوبه و استکثر عمله و اعجب برأیه . مصنف گوید ضرار از سعیدبن جبیر و دیگران اسناد کردی . (صفةالصفوة ج 3 ص 64 و 65).


ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) الضبی ، زیدالفوارس . پسر او حصین در یوم دارة مأسل به دست عتبةبن شتیر کشته شد و او با قوم خود به خونخواهی پسر برخاست . رجوع به عقد الفرید ج 6 ص 43 و 44 شود.


ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) مسجد ضرار؛ مسجدی بود که منافقان ساخته بودند و حق تعالی به هدم آن فرمان داد چنانکه در قرآن واقع است . (منتخب اللغات ).


ضرار. [ ض ِ ] (اِخ )الرومیة. نام مادر معتضد خلیفه ٔ عباسی است . رجوع به عقد الفرید ج 5 ص 406 و مجمل التواریخ ص 370 شود.


ضرار. [ ض ِ ] (ع مص ) مُضارّة. گزند رسانیدن یکدیگر را. || جزای ضرر. و قوله تعالی : اتخذوا مسجداً ضراراً ؛ ای مضارة لاهل مسجد قبا. (منتهی الارب ). || لا ضرر و لا ضرار؛ قاعده ٔ فقهی است ومأخوذ از حدیث نبوی «لا ضرر و لا ضرارَ فی الاسلام ».


فرهنگ عمید

ضرر زدن، زیان رساندن، گزند رساندن.

دانشنامه آزاد فارسی

ضِرار
رجوع شود به:قاعده لاضرر و لا

جدول کلمات

زیان رساندن


کلمات دیگر: