ذرع
فارسی به انگلیسی
[unit of lenght=41 inches]
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) اندازه گرفتن پارچه و مانند آن با ذراع گز کردن . ۲ - ( اسم ) مقیاس طول معادل ۱۶ گره یا ۱ / ٠۴ متر گز . یا ذرع شاه مقیاس طول معادل ۱ / ۱۲ متر . یا ذرع و پیمان کردن گز کردن اندازه گرفتن ( زمین ) .
طمع . امید .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
ذرع . [ ذَ ] (ع اِ) گز. ارش . رش . ساق دست . || ذرع ، چون مطلق گویند معادل شانزده گز است یعنی یک متر وچهار صدم یک متر و در ذرع شاه یک متر و دوازده صدم یک متر است (و بیشتر در تبریز متداول است ) و ذرع مقصر. مساوی یک متر و چهار صدم یک متر است . (و آن در طهران و فارس معمول است ). || ذرع نیشابوری ، دو برابر و نیم ذرع شاهی است . || ذرع مکعب یک ذرع در ابعاد ثلاثة.
- ذرع کردن ؛ به گز پیمودن . به گز کردن .
- ذرع و پیمان کردن ؛ فعل اتباعی ، ذرع کردن (مخصوص زمین است ).
ذرع . [ ذَ ] (ع مص ) به گز کردن . گز کردن و پیمودن جامه را به ذراع . به ارش پیمودن . (تاج المصادربیهقی ). || ذرع قیئی کسی را؛ غلبه کردن قیئی بر او و تاب نیاوردن بمنع آن . || غلبه کردن قیئی بر مردم . (تاج المصادر بیهقی ). || ذرع بعیر؛ پای بر ذراع اشتر نهادن سوار شدن را. || ذرع کسی ؛ خبه کردن او را به ذراع از پس وی . || آب خوردن از مشک و یا عام است . || ذَرِع َ الیه ؛ شفاعت کرد نزد وی . || ذرع رجلین ؛ مانده گردیدن هر دو پای . || سبقت بردن ؛ ذرعه ، سبق الی فیه . (اقرب الموارد).
ذرع . [ ذَ رَ ] (ع اِ) طمع. اُمید. || گوساله ٔ دشتی . ج ، ذِرعان . (مهذب الاسماء). || ماده شتری که صیاد در پس آن نهان شده بصید تیر افکند.
ذرع . [ ذَ رِ ] (ع ص ) مرد سخت بدگوی . || مرد شباروزرونده . || مرد نیکوصحبت .
ذرع .[ ذَ ] (ع اِ) خُلق . سیرت . خو: هو واسعالذرع ؛ ای واسعالخلق . او فراخ خوی است . || دِل . || قوت . || توان . تاب . توانائی . طاقت . ذراع . ضاق بالأمر ذرعه ؛ سست و ضعیف شد طاقت او و بمقصود نرسید یا از مکروهات نجات نیافت . و یقال ، ابطرت فلاناً ذرعه ؛ ای کلفته اکثر من طوقه . || دل ؛ کبر فی ذرعی ای فی قلبی ، ای عظم وقعه و جل عندی . || تن . نفس : اقصد بذرعک ؛ نرمی و رفق کن با تن خود. || قدر. ذرع کل شی ٔ؛ قدره مما یذرع . || گوشه ٔ کشت . رودکی گوید :
زرع و ذرع از بهار شد چو بهشت
زرع کشت است و ذرع گوشه ٔ کشت .
زرع و ذرع از بهار شد چو بهشت
زرع کشت است و ذرع گوشه کشت.
ذرع. [ ذَ ] ( ع مص ) به گز کردن. گز کردن و پیمودن جامه را به ذراع. به ارش پیمودن. ( تاج المصادربیهقی ). || ذرع قیئی کسی را؛ غلبه کردن قیئی بر او و تاب نیاوردن بمنع آن. || غلبه کردن قیئی بر مردم. ( تاج المصادر بیهقی ). || ذرع بعیر؛ پای بر ذراع اشتر نهادن سوار شدن را. || ذرع کسی ؛ خبه کردن او را به ذراع از پس وی. || آب خوردن از مشک و یا عام است. || ذَرِع َ الیه ؛ شفاعت کرد نزد وی. || ذرع رجلین ؛ مانده گردیدن هر دو پای. || سبقت بردن ؛ ذرعه ، سبق الی فیه. ( اقرب الموارد ).
ذرع. [ ذَ ] ( ع اِ ) گز. ارش. رش. ساق دست. || ذرع ، چون مطلق گویند معادل شانزده گز است یعنی یک متر وچهار صدم یک متر و در ذرع شاه یک متر و دوازده صدم یک متر است ( و بیشتر در تبریز متداول است ) و ذرع مقصر. مساوی یک متر و چهار صدم یک متر است. ( و آن در طهران و فارس معمول است ). || ذرع نیشابوری ، دو برابر و نیم ذرع شاهی است. || ذرع مکعب یک ذرع در ابعاد ثلاثة.
- ذرع کردن ؛ به گز پیمودن. به گز کردن.
- ذرع و پیمان کردن ؛ فعل اتباعی ، ذرع کردن ( مخصوص زمین است ).
ذرع. [ ذَ رِ ] ( ع ص ) مرد سخت بدگوی. || مرد شباروزرونده. || مرد نیکوصحبت.
ذرع. [ ذَ رَ ] ( ع اِ ) طمع. اُمید. || گوساله دشتی. ج ، ذِرعان. ( مهذب الاسماء ). || ماده شتری که صیاد در پس آن نهان شده بصید تیر افکند.
فرهنگ عمید
۲. (اسم مصدر ) [قدیمی] اندازه گرفتن پارچه یا چیز دیگر با ذراع، گز کردن.
۳. [قدیمی] طاقت و توانایی.
۴. [قدیمی] سیرت و خو.
دانشنامه عمومی
پیمانه
دانشنامه آزاد فارسی
(یا: گز) واحد معروف و قدیمی اندازه گیری طول در ایران که احتمالاً از قرن ۸ق و یقیناً از دورۀ صفوی تا ابتدای قرن ۱۴ش، با چند مقدار و نام متفاوت، رواج داشته است. کوتاه ترین ذرع، همان ذراع شرعی به طول تقریبی ۵۰ سانتی متر بود. در دورۀ صفوی ذرع یا گز شاهی نزدیک به یک متر بود. در آستانۀ دوران معاصر و پیش از انتخاب رسمی و قانونی سامانۀ متری، ذرع به طول ۱۰۴ سانتی متر در ایران رسمیت داشت.
دانشنامه اسلامی
معنی ذَرَأَ: خلق کرد(ازکلمه ذرء به معنای ایجاد به شیوه اختراع است ، و گویا معنای اصلیش ظهور بوده )
معنی ذَرْعُهَا: اندازه اش(ذرع مقیاس طولی است به اندازه دست آدمی از نوک انگشتان تا آرنج که به وسیله اندازه گیری آن نیز اطلاق می گردد هر ذرع پنجاه تا هفتاد سانتیمتر است )
معنی ذِرَاعَیْهِ: دو دستش (ذراع:دست آدمی از نوک انگشتان تا آرنج است که در قدیم آن را مقیاس طول میگرفتند.هر ذرع پنجاه تا هفتاد سانتیمتر است )
معنی قَوْسَیْنِ: دو کمان - دو ذراع (ذراع:دست آدمی از نوک انگشتان تا آرنج است که در قدیم آن را مقیاس طول میگرفتند.هر ذرع پنجاه تا هفتاد سانتیمتر است )
معنی ذَرْعاً: ذرع مقیاس طولی است به اندازه دست آدمی از نوک انگشتان تا آرنج که به وسیله اندازه گیری آن نیز اطلاق می گردد هر ذرع پنجاه تا هفتاد سانتیمتر است (در عبارت "ضَاقَ بِهِمْ ذَرْعاً "تعبیری است کنایهای و معنایش این است که راه چاره آن امر به رویش بسته شد و یا ...
تکرار در قرآن: ۵(بار)
«ذَرع» را بعضی به معنای قلب، و بعضی به معنای خُلق گرفته اند; بنابراین «ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً» یعنی دلش به خاطر این مهمان های ناخوانده، در چنین شرائط سختی، تنگ و ناراحت شد. ولی به طوری که «فخر رازی» در تفسیرش از «ازهری» نقل کرده، «ذَرع» در این گونه موارد به معنای طاقت است، و در اصل، فاصله میان دست های شتر به هنگام راه رفتن می باشد.
اندازه کردن طول پارچه با ذراع. در قاموس و اقرب آمده «ذرع الثوب ذرعاً: قاسه بالذراع» و ذراع چنانکه در دو کتاب فوق است از مرفق تا سر انگشت وسط دست میباشد. معنی تحت الفظی «ضاق ذرعه» این است که: اندازه گیریش تنگ آمد و از این جمله فرو ماندن و ناچار ماندن اراده میشود معنی آیه چنین است چون فرستادگان ما پیش لوط آمدند غمگین شد و در کارشان فرو ماند زیرا بوضع قومش آشنا بود و میترسید میهمانان را که به صورت جوانهابودند از دست وی بگیرند. یعنی سپس در زنجیریکه طول آن هفتاد ذراع است در آریدش. آیا مراد از هفتاد ذراع بودن بیان طول واقعی زنجیر است و یا مراد کثرت است طول است و هفتاد گفتن مثل «اِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبعینَ مَرَّةً» است؟ به درستی معلوم نیست گرچه احتمال اول قوی است و حمل به ظاهر بهتر است. و در آن صورت قهراً میان عمل کافر و اندازه زنجیر تناسبی هست. و میشود گفت که این شخص در زندگی دنیا بر زنجیرهای بسیاری بسته بود و روح و دلش و فکر و عقیدهاش در میان زنجیرهای امیال و شهوات و خود پسندی مقید بود و همان زنجیرها در آخرت مجسم شده بلای جانش خواهد گردید، در این صورت احتمال دوم قوی است و اللّه العالم. . یعنی: سگشان بازوهای خویش را بر آستانه گشوده است.
پیشنهاد کاربران
هر ذرع = 1. 04 متر
هر فرسنگ = 6240 متر