کلمه جو
صفحه اصلی

شابرقان

فرهنگ فارسی

نام کتابی است از مانی

لغت نامه دهخدا

شابرقان . [ ب ُ ] (اِخ ) نام کتابی است از مانی . (ابن الندیم ). رجوع به شاپورگان شود.


شابرقان . [ ب ُ ] (معرب ، اِ) معرب شاپورگان . فولاد ذکر. اسطام . (دزی ج 1 ص 714) حدید الصلب . پولاد معدنی .پولاد طبیعی . ابوریحان بیرونی در الجماهر فی معرفة الجواهر می نویسد: معدن آهن دو قسم است . یکی نرم که به نرماهن موسوم است و آن را آهن ماده (انثی ) لقب نهاده اند و دیگر سخت که به شابرقان موسوم است و بخاطر صرامت و تیزی آن را به آهن نر (ذکر) ملقب ساخته اند. و آن اندکی خمیدگی می پذیرد و قابل آب دادن است . و شمشیرهای رومیان و مردم روس و صقالبه از جنس شابرقان است . (ص 248). و از گروهی شنیدم که می گفتند روسها و صقلابیها شابرقان را به قطعات کوچک در می آورند و در آرد خمیر می کنند و بخورد بطان می دهند و سپس آن را از مدفوعات آنها جدا میسازند و این کار را چندین بار تکرارمی کنند و سپس از تفته ٔ آن شمشیر میسازند. و رجوع به شابرن ، شابوران ، شابوراک . شابورق ، شابورقان ، شابورن ، شابورگان ، شاپورگان شود. و دُزی ذیل کلمه ٔ شابرقان بنقل از نسخه ٔ خطی ملخص ابن البیطار مینویسد که دو نوع آهن وجود دارد یکی سخت (شدید) که آن را به فارسی شابورقان و به عربی ذَکَر یا اِسطام نامند دیگری نرم (رخو) که آن را به فارسی نرماهن و به عربی اُنثی خوانند و در ابن البیطار نوع سومی نیز ذکر شده است که همان فولاد باشد و ابن بیطار شابرقان را فولاد طبیعی شمرده [ و این تعبیری نادرست است زیرا فولاد بصورت طبیعی وجود ندارد ] . (دزی ج 1 ص 714 و 715). || در عراق نام پیمانه ای است که آن را المختوم الجماحی و قفیز نیز نامند. (بلاذری ) (دُزی ج 1 ص 715).


شابرقان. [ ب ُ ] ( معرب ، اِ ) معرب شاپورگان. فولاد ذکر. اسطام. ( دزی ج 1 ص 714 ) حدید الصلب. پولاد معدنی.پولاد طبیعی. ابوریحان بیرونی در الجماهر فی معرفة الجواهر می نویسد: معدن آهن دو قسم است. یکی نرم که به نرماهن موسوم است و آن را آهن ماده ( انثی ) لقب نهاده اند و دیگر سخت که به شابرقان موسوم است و بخاطر صرامت و تیزی آن را به آهن نر ( ذکر ) ملقب ساخته اند. و آن اندکی خمیدگی می پذیرد و قابل آب دادن است. و شمشیرهای رومیان و مردم روس و صقالبه از جنس شابرقان است. ( ص 248 ). و از گروهی شنیدم که می گفتند روسها و صقلابیها شابرقان را به قطعات کوچک در می آورند و در آرد خمیر می کنند و بخورد بطان می دهند و سپس آن را از مدفوعات آنها جدا میسازند و این کار را چندین بار تکرارمی کنند و سپس از تفته آن شمشیر میسازند. و رجوع به شابرن ، شابوران ، شابوراک. شابورق ، شابورقان ، شابورن ، شابورگان ، شاپورگان شود. و دُزی ذیل کلمه شابرقان بنقل از نسخه خطی ملخص ابن البیطار مینویسد که دو نوع آهن وجود دارد یکی سخت ( شدید ) که آن را به فارسی شابورقان و به عربی ذَکَر یا اِسطام نامند دیگری نرم ( رخو ) که آن را به فارسی نرماهن و به عربی اُنثی خوانند و در ابن البیطار نوع سومی نیز ذکر شده است که همان فولاد باشد و ابن بیطار شابرقان را فولاد طبیعی شمرده [ و این تعبیری نادرست است زیرا فولاد بصورت طبیعی وجود ندارد ]. ( دزی ج 1 ص 714 و 715 ). || در عراق نام پیمانه ای است که آن را المختوم الجماحی و قفیز نیز نامند. ( بلاذری ) ( دُزی ج 1 ص 715 ).

شابرقان. [ ب ُ ] ( اِخ ) نام کتابی است از مانی. ( ابن الندیم ). رجوع به شاپورگان شود.

فرهنگ عمید

= شاپورگان

شاپورگان#NAME?


دانشنامه آزاد فارسی



کلمات دیگر: