کلمه جو
صفحه اصلی

زابلی

فرهنگ فارسی

یکی از بخشهای شهرستان سراوان که از جنوب و مغرب بشهرستان ایرانشهر محدود است . منطقه ایست کوهستانی قابل کشت غلات دیمی . ۲ - مرکز بخش هم بهمین نام است که اسم قدیم آن (( مگس ) ) بوده .

لغت نامه دهخدا

زابلی . [ ب ُ ] (اِخ ) ابوالثنا احمدبن محمد یکی از علماء قرن دهم هجری دولت عثمانی بود و بسال 965 هَ .ق . کتابی در اعراب القرآن تألیف کرده است . (قاموس الاعلام ترکی ). و رجوع به ریحانة الادب ج 2 ص 106 شود.


زابلی . [ ب ُ ] (ص نسبی ) منسوب به زابل :
وزو آفرین بر سپهدار زال
یل زابلی پهلو بی همال .

فردوسی (شاهنامه ).



و رجوع به سیستانی در لغت نامه شود.

زابلی. [ ب ُ ] ( ص نسبی ) منسوب به زابل :
وزو آفرین بر سپهدار زال
یل زابلی پهلو بی همال.
فردوسی ( شاهنامه ).
و رجوع به سیستانی در لغت نامه شود.

زابلی. [ ب ُ ] ( اِخ ) ابوالثنا احمدبن محمد یکی از علماء قرن دهم هجری دولت عثمانی بود و بسال 965 هَ.ق. کتابی در اعراب القرآن تألیف کرده است. ( قاموس الاعلام ترکی ). و رجوع به ریحانة الادب ج 2 ص 106 شود.

فرهنگ عمید

۱. مربوط به زابل.
۲. از مردم زابل: از او آفرین بر سپهدار زال / یل زابلی مهتر بی همال (فردوسی: ۱/۲۷۹ حاشیه ).

دانشنامه آزاد فارسی

(نیز: سیستانی) زبان مردم زابل، زاهدان، نیمروز و فراه افغانستان، سرخس، بایْرامالی ترکمنستان و دشت گرکان، ظاهراً بازمانده از زبان سگزی کهن. زابلی بیشترین خویشاوندی واژگانی و دستوری را با گویش های خراسانی و به ویژه زبان های ماوراء النهری و تاجیکی، بلوچی و براهویی دارد. پسوند نکره ساز آن e (کسره) است، مانند zane «زنی». علامت تصغیر ak است مگر در مورد واژه های مختوم به مصوت که در آن صورت ka است، مانند psarak «پسرک»، gad?ka «گداهه». ضمیرهای متصل که در آخر صیغه های فعل می آید عبارت اند از: o، i، ak، e، e، e، که در مورد ماضی نقلی و نقلی استمراری فرق می کند. در زابلی، b به g و h به x تبدیل می شود.
50010800

پیشنهاد کاربران

لیسک به زبان فارسی کدام حیوان میشود


پیناک: استخوان پیشانی / ایناک ( اوستا ) : استخوان گیجگاه ( آئینک صورت ) . . . . اینک ( عینک ، این اک )

پیناک/ایناک ( کتاب اوستا )
پینک= پیشانی
آئینک= استخوان گیجگاه
اینک= عینک

لیسک به حلزونی که ازصدف خودش بیرون اومده میگن
پوِمِه:پاهام

زابلی یعنی غیرت، در اوج محرومیت بازم شکر خدا بگی، زابلی یعنی رستم دستان و شاهنامه، زابلی یعنی رنج کشیده . . . . قربان نامت زابل جان

یعنی ی دنیامعرفت یعنی باغیرت وصبور

شوانگ

پُلت ب معنای پشت بند کردن در

من به مردم زابل سلام و عرض ادب میکنم ولی یکی از همشهریاتون بین منو عشقم دو به هم زنی کرد ، حالا میگید من چی. کار، کنم؟

( ( ( ( مینوت ) ) ) ) کسی از دوستان میدونه ک به چه معنا هست


کلمات دیگر: