کلمه جو
صفحه اصلی

زاز

فرهنگ فارسی

زاراست که قریه ایست در اشتیخن

لغت نامه دهخدا

زاز. ( ع اِ ) دزی در ذیل زاز، بالزاز را بمعنی با فشار و قوت آورده است : فصّص بالزاز؛ مینا کرد چیزی را. بفشار نگین گذاری کردن. رجوع به دزی ج 1 ص 577 شود.

زاز. ( اِخ ) زار است که قریه ای است در اشتیخن و سمعانی آن را با دو «ز» ضبط کرده است. رجوع به تاج العروس ، زور و معجم البلدان و رجوع به زار در لغت نامه شود.

زاز. (اِخ ) زار است که قریه ای است در اشتیخن و سمعانی آن را با دو «ز» ضبط کرده است . رجوع به تاج العروس ، زور و معجم البلدان و رجوع به زار در لغت نامه شود.


زاز. (ع اِ) دزی در ذیل زاز، بالزاز را بمعنی با فشار و قوت آورده است : فصّص بالزاز؛ مینا کرد چیزی را. بفشار نگین گذاری کردن . رجوع به دزی ج 1 ص 577 شود.


دانشنامه عمومی

زاز ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
زاز (خواننده)
زاز (خودرو)

گویش مازنی

/zaaz/ تیغ شلتوک برنج

تیغ شلتوک برنج



کلمات دیگر: