( اسم ) هر چیز نفیس تحف. نایاب .
تناسق ٠ با یکدیگر منتظم و آراسته شدن ٠
تناسق ٠ با یکدیگر منتظم و آراسته شدن ٠
نزاری قهستانی (دستورنامه از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تنسق . [ ت َ ن َس ْ س ُ ] (ع مص ) تناسق . (منتهی الارب ). با یکدیگر منتظم و آراسته شدن . (ناظم الاطباء): تنسقت الاشیاء و تناسقت و انتسقت ؛ انتظم بعضها الی بعض . (اقرب الموارد).
تنسخ#NAME?
با یکدیگر منتظم و آراسته شدن؛ نظموترتیب و هماهنگی یافتن.
کسی که تن به کار ندهد – تنبل