علیق میوه که آنرا توت سه گل و تلو نیز گویند .
تمش
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
تمش . [ ت َ ] (ع مص ) گرد آوردن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
تمش. [ ت َ ] ( ع مص ) گرد آوردن. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ).
تمش. [ ت َ م َ ] ( اِ ) علیق میوه ای که آن را توت سه گل و تلو نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). نامی است که در مازندران به تمشک دهند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مطلق خار را نیز گویند. رجوع به تمشک شود.
تمش. [ ت َ م َ ] ( اِ ) علیق میوه ای که آن را توت سه گل و تلو نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). نامی است که در مازندران به تمشک دهند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مطلق خار را نیز گویند. رجوع به تمشک شود.
تمش . [ ت َ م َ ] (اِ) علیق میوه ای که آن را توت سه گل و تلو نیز گویند. (ناظم الاطباء). نامی است که در مازندران به تمشک دهند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مطلق خار را نیز گویند. رجوع به تمشک شود.
دانشنامه اسلامی
گویش مازنی
/tamesh/ تمشک – درختچه ای خاردار که نام علمی آن idaeoos r caesioos rooboos می باشد
تمشک – درختچه ای خاردار که نام علمی آن idaeoos r caesioos rooboos می ...
پیشنهاد کاربران
تَمَش=: ( به زبان گیلکی ) : خار ، خار گُل، بوته خار
تَمِش: چیزی که تمیده شده باشد، تومور.
نک: تَمیدن
نک: تَمیدن
کلمات دیگر: