مرد کافی خود را پسند نمایند رجل زنانی مرد کافی و پسند ذات خود را
زنانی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
زنانی . [ زَ ] (ع اِ) آب بینی مانندی که از بینی شتر آید.(منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زنانی. [ زَ ] ( ع اِ ) آب بینی مانندی که از بینی شتر آید.( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
زنانی. [ زَ نی ی ] ( ع ص ) رجل زنانی ؛ مرد کافی و پسند ذات خود را. ( منتهی الارب ). مرد کافی که خود را پسند نماید. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
زنانی. [ زَ نی ی ] ( ع ص ) رجل زنانی ؛ مرد کافی و پسند ذات خود را. ( منتهی الارب ). مرد کافی که خود را پسند نماید. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
زنانی . [ زَ نی ی ] (ع ص ) رجل زنانی ؛ مرد کافی و پسند ذات خود را. (منتهی الارب ). مرد کافی که خود را پسند نماید. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کلمات دیگر: