رستگار گردیدن رهایی یافتن نجات یافتن خلاص یافتن رها شدن .
رستگاری داشتن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
رستگاری داشتن. [ رَ ت َ / رَ ت َ ] ( مص مرکب ) رستگار گردیدن. رهایی یافتن. نجات یافتن. خلاص یافتن. رها شدن. آزادی یافتن. آزاد گردیدن :
به مردن هم ندارد رستگاری عاشق مسکین
دلا این نکته ات معلوم از مجنون شود روزی.
به مردن هم ندارد رستگاری عاشق مسکین
دلا این نکته ات معلوم از مجنون شود روزی.
فغانی شیرازی ( از ارمغان آصفی ).
کلمات دیگر: