کلمه جو
صفحه اصلی

درازکش کردن

فرهنگ فارسی

در اصطلاح نظام بروی خفتن

لغت نامه دهخدا

درازکش کردن. [ دِ ک َ / ک ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) در اصطلاح نظام ، بروی خفتن. برو بدرازاخفتن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). دمر شدن. به رو بر زمین قرار گرفتن. از حرکات نظام هنگام تیراندازی ، تا خویشتن استتار کنند و هدف گلوله دشمن قرار نگیرند.


کلمات دیگر: