مزرعه ایست از دهستان خاور طوران بخش بیارجمند . شهرستان شاهرود .
درازو
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
درازو. [ دِ ] (اِخ ) مزرعه ای است از دهستان خاروطوران بخش بیارجمندشهرستان شاهرود. سکنه ٔ دائم ندارد، فقط در زمستان از ایلات سنگسری و کرد قوچانی جهت تعلیف احشام خود به این مزرعه می آیند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
درازو. [ دَ ] ( اِ ) ترازو : آنگاه هول درازو تا کفه ٔحسنات گرانتر آید یا کفه سیئات. ( کیمیای سعادت ).
درازو. [ دِ ] ( اِخ ) مزرعه ای است از دهستان خاروطوران بخش بیارجمندشهرستان شاهرود. سکنه دائم ندارد، فقط در زمستان از ایلات سنگسری و کرد قوچانی جهت تعلیف احشام خود به این مزرعه می آیند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).
درازو. [ دِ ] ( اِخ ) مزرعه ای است از دهستان خاروطوران بخش بیارجمندشهرستان شاهرود. سکنه دائم ندارد، فقط در زمستان از ایلات سنگسری و کرد قوچانی جهت تعلیف احشام خود به این مزرعه می آیند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).
درازو. [ دَ ] (اِ) ترازو : آنگاه هول درازو تا کفه ٔحسنات گرانتر آید یا کفه ٔ سیئات . (کیمیای سعادت ).
کلمات دیگر: