کلمه جو
صفحه اصلی

تقصیر کردن

مترادف و متضاد

fault (فعل)
مقصر دانستن، تقصیر کردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - کوتاهی کردن سستی ورزیدن . ۲ - گناه کردن . ۳ - خطای عمدی کردن .

لغت نامه دهخدا

تقصیر کردن. [ ت َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کوتاهی کردن و گناه و خطا کردن. ( ناظم الاطباء ) :
تقصیر نکرد خواجه در ناواجب
من در واجب چگونه تقصیر کنم.
رودکی.
من اندر خدمتش تقصیر کردم
درخت خدمت من گشت بی بر.
فرخی.
نکرد رای تو تقصیر در مصالح ملک
سپهرهم نکند در هوای تو تقصیر.
معزی ( از آنندراج ).
فردات برم به خرفروشان
گویم خر کیست نادر و تیر
و آنگه ده به چوب ده به گردن
با تو که کند به چوب تقصیر.
سوزنی.
هیچ تقصیر در معزایش
مکنید ار موافقان منید.
خاقانی.
به تقصیری که از حد بیش کردم
خجالت را شفیع خویش کردم.
نظامی.
مهین بانو به درگاه جهانگیر
نکرد از شرط خدمت هیچ تقصیر.
نظامی.
نباشد پرده بیگانگی جز بال و پر صائب
مکن در سوختن تقصیر اگر بال و پری داری.
صائب ( از آنندراج ).

پیشنهاد کاربران

کوتاه کردن مو و ناخن را تقصیر ( کردن ) گویند.

با درود و ارج. من هاوَند ( معادل ) "ویناس" را از کارواژه ی "ویناسیدن" پهلوی را پیشنهاد می کنم. ویناس در آمیغ ( در حقیقت ) همان دیسه ی کهن واژه ی گناه می باشد که در پارسی پهلوی به این ریخت واگشته. . . . با بهره گیری از زبان پهلوی و دیسه ی کهن واژگان می توان نوواژه ساخت و زبان پروار و توانگر کرد.


کلمات دیگر: