کلمه جو
صفحه اصلی

پیش راندن

فارسی به انگلیسی

drive, impel, propel, thrust


مترادف و متضاد

propel (فعل)
بردن، سوق دادن، حرکت دادن، بجلو راندن، پیش راندن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) بجلو راندنحرکت دادن بسوی مقابل ( مرکب و غیره را ) : تو مرا بگذار زین پس پیش ران حد من این بود ای سلطان جان . ( مثنوی )

لغت نامه دهخدا

پیش راندن. [ دَ ] ( مص مرکب ) بجلوراندن. حرکت دادن بسوی مقابل. بجانب مقابل روان ساختن. هدایت کردن چیزی یا کسی بسوی مقابل :
تو مرا بگذار زین پس پیش ران
حد من این بود ای سلطان جان.
مولوی.

پیشنهاد کاربران

جلو بردن


کلمات دیگر: