شکار شدن مغلوب گشتن
شکار گردیدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
شکار گردیدن. [ ش َ گ َ دی دَ ] ( مص مرکب ) شکار شدن. ( یادداشت مؤلف ). مغلوب گشتن :
اکنون شکار آن مژه گردید شیخ شهر
شهباز ما کبوتر یاهو گرفته است.
اکنون شکار آن مژه گردید شیخ شهر
شهباز ما کبوتر یاهو گرفته است.
خان آرزو ( از آنندراج ).
و رجوع به شکار گشتن و شکار شدن شود.پیشنهاد کاربران
در کمند افتادن ؛ در کمند واقع شدن. گرفتار شدن. شکار شدن :
هر که را با دلستانی عیش می افتد زمانی
گو غنیمت دان که نادر در کمند افتد شکاری.
سعدی.
هر که را با دلستانی عیش می افتد زمانی
گو غنیمت دان که نادر در کمند افتد شکاری.
سعدی.
کلمات دیگر: