خارق العاده , غريب , جادو , مرموز
غربه
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
غربة. [ غ ُ رَ ب َ ] (اِخ ) تخفیفی است از غُرَّبَة. (از منتهی الارب ). رجوع به غُرَّبَة شود.
غربة. [ غ ُرْ رَ ب َ ] (اِخ ) چشمه ٔ آبی نزدیک کوهی ، و گاهی این کلمه را به تخفیف گویند. (منتهی الارب ). آبی است نزدیک کوه غُرَّب . (از معجم البلدان ).
غربة. [ غ َ رَ ب َ ] (اِخ ) یکی از دروازه های بزرگ دارالخلافه در بغداد است که آن را به علت داشتن غربة (درخت ) به همین نام خوانده اند. بعض از روات بدانجا منسوبند از آن جمله : ابوالخطاب نصربن احمدبن عبداﷲبن البطر الغربی است . (از معجم البلدان ).
غربة. [ غ َ رَ ب َ ] (ع اِ) یکی شجر غرب ؛ یعنی درخت خلاف است . (از معجم البلدان ).
غربة. [ غ َ ب َ ] (ع اِ) دوری : نوی غربة؛ دوری دور، غربةالنوی ؛ دوری آن . (منتهی الارب ). یقال : نوی غربة؛ ای بعیدة. دور شدن . || اسم مرة از غرب . (اقرب الموارد). غروب . || از اسماء عسل . (المزهر سیوطی ص 242). || (اِمص ) حدت . تیزی . || (ص ) دوربین و تیزبین :عین غربة؛ بعیدة المطرح ، و یقال : انه لغرب العین ؛ ای بعید مطرح العین . (اللسان از ذیل اقرب الموارد).
غربة. [ غ ُ ب َ ] (ع مص ) غربت . رجوع به غربت شود.
دانشنامه عمومی
این روستا در دهستان جم قرار دارد و بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ جمعیت آن ۴۲ نفر بوده است.