کلمه جو
صفحه اصلی

ناخداترس

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنکه از خدا نترسد خدانترس : سیاهان براندند کشتی چو دود که آن ناخداناخداترس بود. ( بوستان ) ۲ - ناپرهیزگار غیرمتقی مقابل خداترس . توضیح درقدیم [ نا] را بر سر ترکیب صفت فاعلی میاورند . ( ناحق شناس ).

لغت نامه دهخدا

ناخداترس. [ خ ُ ت َ ] ( ص مرکب ) آن که از خدا نترسد. ( آنندراج ). کسی که از خدا نمی ترسد. ( ناظم الاطباء ). غیرمتقی. ناپرهیزگار. که پرهیزگار و خدا ترس نیست :
ترسم از قهر ناخداترسان
زآن سبب در خدا گریخته ام.
خاقانی.
خدا ترس را سازگار است بخت
بود ناخداترس را کار سخت.
نظامی.
شه شنیدم که داشت دستوری
ناخداترس و از خدا دوری.
نظامی.
طلب کردم از پیش و پس چوب و سنگ
که ای ناخداترس بی نام و ننگ.
سعدی.
سیاهان براندند کشتی چو دود
که آن ناخدا ناخداترس بود.
سعدی.


کلمات دیگر: