( صفت ) آنکه جان ندارد غیرذی روح : بر آورد از ان و هم پیکرمیان یکی زرد گویای نا جانور. ( لوکری ) مقابل جانور
ناجانور
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ناجانور. [ ن َ / ن ِ / ن ْ وَ ] ( ص مرکب ) بی جان. که جان ندارد. غیر ذیروح. که حیات و زندگی ندارد. مقابل جانوربه معنی حیوان و زنده و ذیروح و جاندار :
برآورد از آن وهم پیکر میان
یکی زرد گویای ناجانور.
آب هر یک را رکاب و باد هر یک را عنان.
درودی کزین جانور برشوم.
به ناجانور بر مبخشای هیچ.
برآورد از آن وهم پیکر میان
یکی زرد گویای ناجانور.
ابوالحسن لوکری.
جانورکش مرکبانی سرکش و ناجانورآب هر یک را رکاب و باد هر یک را عنان.
فرخی.
وز آن جام ناجانور بشنوم درودی کزین جانور برشوم.
نظامی.
ببخشایش جانور کن بسیج به ناجانور بر مبخشای هیچ.
نظامی.
کلمات دیگر: