کلمه جو
صفحه اصلی

هبش

فرهنگ فارسی

لغتی است در هبش کسب کردن

لغت نامه دهخدا

هبش. [ هََ ] ( ع مص ) فراهم آوردن. ( منتهی الارب ). گردآوردن. جمع کردن. || کسب کردن و ورزیدن جهت عیال. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة ) ( تاج العروس ). || زدن بضرب دردناک یا عام است. ( منتهی الارب ). زدن دردناک. ( ناظم الاطباء ) ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). || رسیدن چیزی را. ( منتهی الارب ). هبش الشی ٔ؛ اصابه. ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ). اصابت کردن بچیزی. || دوشیدن تمام با دست. ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد )( تاج العروس ). ثعلب گوید: در این معنی هیش ، با یاء مثنای تحتانی است. ( تاج العروس ) ( معجم متن اللغة ).

هبش. [ هََ ب َ ] ( ع مص ) لغتی است در هَبْش. کسب کردن. ( معجم متن اللغة ). || جمع کردن. گرد آوردن. ( معجم متن اللغة ).

هبش . [ هََ ] (ع مص ) فراهم آوردن . (منتهی الارب ). گردآوردن . جمع کردن . || کسب کردن و ورزیدن جهت عیال . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة) (تاج العروس ). || زدن بضرب دردناک یا عام است . (منتهی الارب ). زدن دردناک . (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). || رسیدن چیزی را. (منتهی الارب ). هبش الشی ٔ؛ اصابه . (اقرب الموارد) (تاج العروس ). اصابت کردن بچیزی . || دوشیدن تمام با دست . (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد)(تاج العروس ). ثعلب گوید: در این معنی هیش ، با یاء مثنای تحتانی است . (تاج العروس ) (معجم متن اللغة).


هبش . [ هََ ب َ ] (ع مص ) لغتی است در هَبْش . کسب کردن . (معجم متن اللغة). || جمع کردن . گرد آوردن . (معجم متن اللغة).


پیشنهاد کاربران

در لهجه عرب خمسه می گوییم؛
هَبَشَ یَهبَشُ
هَبَشَ الکلب علینا یعنی سگ به ما حمله ور شد.
لیش انت تهبش علینا مثل الکلب؟ = چرا تو مثل سگ به ما حمله ور می شوی؟
کلمه هبش عربی است.


کلمات دیگر: