کلمه جو
صفحه اصلی

ناجز

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - حاضر آماده . ۲ - دست بدست یدابید.

لغت نامه دهخدا

ناجز. [ ج ِ ] ( ع ص ) نقد. حاضر و آماده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). حاضر. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). نقد و آماده. ( شمس اللغات ). نقد. مقابل نسیه. || دست به دست. ( شمس اللغات ). ناجزاً بناجز؛ یداً بید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). عاجلاً بعاجل. ( المنجد ). || وعد ناجز؛ قد وفی به. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). || ناگزارنده حاجت کسی. ( شمس اللغات ).


کلمات دیگر: