کلمه جو
صفحه اصلی

یحمدی

فرهنگ فارسی

منسوب است به یحمد که شاید بطنی از ازد باشد

لغت نامه دهخدا

یحمدی. [ ی َ م َ دی ی ] ( ص نسبی ) منسوب است به یحمد که شاید بطنی از ازد باشد. ( از انساب سمعانی ).

یحمدی. [ ی َ م َ دی ی ] ( اِخ ) سعیدبن حیان ازدی یحمدی بصری. او به قضاوت بلخ رسید و از ابن عباس و جابربن زید و سعیدبن جبیر روایت دارد و عوف اعرابی و دیگران از او روایت کرده اند. ( از لباب الانساب ).

یحمدی . [ ی َ م َ دی ی ] (اِخ ) سعیدبن حیان ازدی یحمدی بصری . او به قضاوت بلخ رسید و از ابن عباس و جابربن زید و سعیدبن جبیر روایت دارد و عوف اعرابی و دیگران از او روایت کرده اند. (از لباب الانساب ).


یحمدی . [ ی َ م َ دی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به یحمد که شاید بطنی از ازد باشد. (از انساب سمعانی ).



کلمات دیگر: