سايش , اصطکاک , مالش , اختلا ف , حساسيت
احتکاک
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
خراشیدن، خاریدن، ساییدن، خودرابچیزی مالیدن، کاویدن
خویشتن را بچیزی بخاریدن
خویشتن را بچیزی بخاریدن
فرهنگ معین
(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) به هم ساییدن ، به هم سودن .
لغت نامه دهخدا
احتکاک. [ اِ ت ِ ] ( ع مص )خویشتن را بچیزی بخاریدن. ( زوزنی ). خویشتن درمالیدن بوی. با هم خراشیدن. با هم مالیدن. ( غیاث ). || محتاج خاریدن شدن. || با کسی واکوشیدن. ( زوزنی ). با کسی کوشیدن. ( تاج المصادر ). کاویدن با کسی. || احتکاک در صدر؛ خلیدن در دل.
فرهنگ عمید
۱. خراشیدن.
۲. خاریدن.
۳. ساییدن، اصطکاک.
۴. خود را به چیزی مالیدن.
۲. خاریدن.
۳. ساییدن، اصطکاک.
۴. خود را به چیزی مالیدن.
کلمات دیگر: