کوهان دار , گوژپشت
احدب
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
آنکه سینه اش فرورفته وپشتش بر آمده باشد، گوژپشت، گوژ، کج پشت ، شمشیرکج ، نام رگی است درذراع
( صفت ) کج پشت کوژ مرد کوژپشت آنکه سینهاش فرو شده و پشتش بر آمده باشد
عالمی ریاضی و اوراست کتاب کامل فی الحساب
( صفت ) کج پشت کوژ مرد کوژپشت آنکه سینهاش فرو شده و پشتش بر آمده باشد
عالمی ریاضی و اوراست کتاب کامل فی الحساب
فرهنگ معین
(اَ دَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - گوژپشت . کسی که پشتش قوز و برآمدگی داشته باشد. ۲ - شمشیر کج .
لغت نامه دهخدا
احدب . [ اَ دَ ] (اِخ ) عالمی ریاضی و او راست : کامل فی الحساب .
احدب . [ اَ دَ ] (اِخ ) کوهی است در دیار بنی فزاره و گفته اند کوهی است به مکه و بعضی گفته اند دو کوه است و هر یکی را نام احدب است . (مراصد).
احدب . [ اَ دَ ] (ع اِ) از اعلام سگ و اسب است در عربی .
احدب. [اَ دَ ] ( ع ص ، اِ ) کج پشت. ( زوزنی ). کوژ. ( تفلیسی ). مرد کوژپشت. ( منتهی الارب ). کُنج. ( برهان ). آنکه سینه اش فروشده و پشتش برآمده باشد. ضد اَقعس :
بس مبارز که زیر گرز تو کرد
پشت چون پشت مردم احدب.
بر آن کسی که مر او را زمانه کرد احدب.
احدب. [ اَ دَ ] ( ع اِ ) از اعلام سگ و اسب است در عربی.
احدب. [ اَ دَ ] ( اِخ ) عالمی ریاضی و او راست : کامل فی الحساب.
احدب. [ اَ دَ ] ( اِخ ) کوهی است در دیار بنی فزاره و گفته اند کوهی است به مکه و بعضی گفته اند دو کوه است و هر یکی را نام احدب است. ( مراصد ).
بس مبارز که زیر گرز تو کرد
پشت چون پشت مردم احدب.
فرخی.
امید خدمت آن خواجه پشت راست کندبر آن کسی که مر او را زمانه کرد احدب.
فرخی.
|| رگی است در ذِراع. || شدت و سختی. || بر یک جانب راه رونده. || هر حیوان که یک خصیه داشته باشد. || چپه دست. مؤنث : حَدْباء. ( منتهی الارب ). ج ، حُدْب. ( مهذب الاسماء ).احدب. [ اَ دَ ] ( ع اِ ) از اعلام سگ و اسب است در عربی.
احدب. [ اَ دَ ] ( اِخ ) عالمی ریاضی و او راست : کامل فی الحساب.
احدب. [ اَ دَ ] ( اِخ ) کوهی است در دیار بنی فزاره و گفته اند کوهی است به مکه و بعضی گفته اند دو کوه است و هر یکی را نام احدب است. ( مراصد ).
احدب . [اَ دَ ] (ع ص ، اِ) کج پشت . (زوزنی ). کوژ. (تفلیسی ). مرد کوژپشت . (منتهی الارب ). کُنج . (برهان ). آنکه سینه اش فروشده و پشتش برآمده باشد. ضد اَقعس :
بس مبارز که زیر گرز تو کرد
پشت چون پشت مردم احدب .
امید خدمت آن خواجه پشت راست کند
بر آن کسی که مر او را زمانه کرد احدب .
|| رگی است در ذِراع . || شدت و سختی . || بر یک جانب راه رونده . || هر حیوان که یک خصیه داشته باشد. || چپه دست . مؤنث : حَدْباء. (منتهی الارب ). ج ، حُدْب . (مهذب الاسماء).
بس مبارز که زیر گرز تو کرد
پشت چون پشت مردم احدب .
فرخی .
امید خدمت آن خواجه پشت راست کند
بر آن کسی که مر او را زمانه کرد احدب .
فرخی .
|| رگی است در ذِراع . || شدت و سختی . || بر یک جانب راه رونده . || هر حیوان که یک خصیه داشته باشد. || چپه دست . مؤنث : حَدْباء. (منتهی الارب ). ج ، حُدْب . (مهذب الاسماء).
فرهنگ عمید
ویژگی کسی که سینه اش فرورفته و پشتش برآمده است، گوژپشت: بس مبارز که زیر گرز تو کرد / پشت چون پشتِ مردمِ احدب (فرخی: ۱۴ ).
کلمات دیگر: