کلمه جو
صفحه اصلی

یخ گیر

فارسی به انگلیسی

icebound


فرهنگ فارسی

انبری برای برداشتن یخ انبر گونه که بدان یخ خرد در گیلاسها و لیوانها ریزند

لغت نامه دهخدا

یخ گیر. [ ی َ ] ( اِ مرکب ) انبری برای برداشتن یخ. انبرگونه ای که بدان یخ خرد در گیلاسها و لیوانها ریزند. انبر برای برگرفتن یخ و افکندن آن در ظرف آبخوری و شربتها و غیره. || قلابی برای ریختن قطعات یخ طبیعی از زمینهای مجاور یخچال به داخل گودها. آکج. آکنج. نشگن. ( یادداشت مؤلف ).


کلمات دیگر: