کلمه جو
صفحه اصلی

هبص

فرهنگ فارسی

اضطراب قلق

لغت نامه دهخدا

هبص . [ هََ ] (ع مص ) رجوع به هَبَص شود.


هبص. [ هََ ] ( ع مص ) رجوع به هَبَص شود.

هبص. [ هََ ب َ ] ( ع مص ) شادمانی نمودن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ) :
فَرَّ و اعطانی رشاء ملصا
کذنب الذئب یعدی الهبصا.
( از تاج العروس ).
|| شتافتن. ( منتهی الارب ). شتاب کردن. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). به شتاب رفتن. ( معجم متن اللغة ) ( تاج العروس ). || آزمند شکار . ( منتهی الارب ). آزمند شدن بر شکار. ( ناظم الاطباء ). آزمند شدن سگ بر شکار. ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة ) ( تاج العروس ). || برجهیدن. برجستن. ( معجم متن اللغة ). || آزمند برخوردن چیزی شدن و بسی بی قراری نمودن بر آن. ( منتهی الارب ). به حرص خوردن چیزی و بیقراری کردن بر آن. ( ناظم الاطباء ) ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ). || بشدت خندیدن. مبالغه در خنده کردن. ( معجم متن اللغة ).

هبص. [ هََ ب ِ ] ( ع ص ) شادمان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). با نشاط. ( معجم متن اللغة ). || حریص بخوردن چیزی و بیقرار بر آن. ( اقرب الموارد ). || شتابنده. به شتاب رونده. ( اقرب الموارد ). شتاب. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || آزمند شکار. ( اقرب الموارد ).

هبص. [هََ ب َ ] ( ع اِمص ) اضطراب. قلق. ( معجم متن اللغة ).

هبص . [ هََ ب َ ] (ع مص ) شادمانی نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) :
فَرَّ و اعطانی رشاء ملصا
کذنب الذئب یعدی الهبصا.

(از تاج العروس ).


|| شتافتن . (منتهی الارب ). شتاب کردن . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). به شتاب رفتن . (معجم متن اللغة) (تاج العروس ). || آزمند شکار . (منتهی الارب ). آزمند شدن بر شکار. (ناظم الاطباء). آزمند شدن سگ بر شکار. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة) (تاج العروس ). || برجهیدن . برجستن . (معجم متن اللغة). || آزمند برخوردن چیزی شدن و بسی بی قراری نمودن بر آن . (منتهی الارب ). به حرص خوردن چیزی و بیقراری کردن بر آن . (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). || بشدت خندیدن . مبالغه در خنده کردن . (معجم متن اللغة).

هبص . [ هََ ب ِ ] (ع ص ) شادمان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). با نشاط. (معجم متن اللغة). || حریص بخوردن چیزی و بیقرار بر آن . (اقرب الموارد). || شتابنده . به شتاب رونده . (اقرب الموارد). شتاب . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). || آزمند شکار. (اقرب الموارد).


هبص . [هََ ب َ ] (ع اِمص ) اضطراب . قلق . (معجم متن اللغة).



کلمات دیگر: