کلمه جو
صفحه اصلی

اجانه

فرهنگ فارسی

یکی از پیکرهای جنوبی یکی از صور سماوی جنوبی پیاله (ه . م ٠ ) جام ٠
هلاک کردن

فرهنگ معین

(اِ نِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - تشت ، تغار. ۲ - نام یکی از صورت های فلکی جنوبی . ۳ - گودالی که پای درخت درست کنند برای آب دادن به آن .

لغت نامه دهخدا

( اجانة ) اجانة. [ اِج ْ جا ن َ ] ( ع اِ ) رجوع به اجانه شود.
اجانه. [ اِج ْ جا ن َ ] ( ع اِ ) ایجانه. پنگان. ( صراح ) ( منتهی الارب ). پیاله. ( منتهی الارب ). تغار. تغارچه. تغارک. مرکن. طاس. و آن مانند نیم خُم یا نیم کوزه ای است که در آن آب و مثل آن کنند و ماننده لاوک از سنگ یا از گل و غیر آن که در آن جامه شویند. ج ، اَجاجین ، اجانات. || حلقه ای از خاک که گرداگرد بیخ درخت سازند تا در آن آبیاری شود. ( منتهی الارب ).

اجانه. [ اِج ْ جا ن َ ] ( اِخ ) ( نهر... ) نهری نزدیک بصره ، منشعب از فرات و آن نهر را ابوموسی اشعری به امر عمر کرده است. ( قاموس الاعلام ).

اجانه . [ اِج ْ جا ن َ ] (اِخ ) (نهر...) نهری نزدیک بصره ، منشعب از فرات و آن نهر را ابوموسی اشعری به امر عمر کرده است . (قاموس الاعلام ).


اجانه . [ اِج ْ جا ن َ ] (ع اِ) ایجانه . پنگان . (صراح ) (منتهی الارب ). پیاله . (منتهی الارب ). تغار. تغارچه . تغارک . مرکن . طاس . و آن مانند نیم خُم یا نیم کوزه ای است که در آن آب و مثل آن کنند و ماننده ٔ لاوک از سنگ یا از گل و غیر آن که در آن جامه شویند. ج ، اَجاجین ، اجانات . || حلقه ای از خاک که گرداگرد بیخ درخت سازند تا در آن آبیاری شود. (منتهی الارب ).


اجانة. [ اِج ْ جا ن َ ] (ع اِ) رجوع به اجانه شود.



کلمات دیگر: