کلمه جو
صفحه اصلی

اثاره

عربی به فارسی

دسيسه کردن , توطله چيدن , فريفتن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - یافتن قصاص انتقام . ۲ - بر انگیختن . ۳ - ابر آوردن باد . ۴ - استخراج .
نقل کردن سخن و روایت کردن

فرهنگ معین

(اِ رِ ) (مص م . ) ۱ - انتقام . ۲ - برانگیختن .

لغت نامه دهخدا

اثاره.[ اَ رَ ] ( ع مص ) نقل کردن سخن و روایت کردن حدیث. اَثر. اُثرَه. || ( اِ ) بقیّت علم که روایت کرده شود از پیشینگان. || بقیه پیه که بر شتر بجای مانده باشد. || بقیه هرچیز.

اثاره. [ اِ رَ ] ( ع مص ) اِثارت. یافتن قصاص. ( منتهی الارب ). انتقام : وزارت به ابوالعباس داد و به اثارت و استحثاث اموال دست دراز کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). و اعتذار و استغفار بعد از اثارت ثار مرهمی است. ( جهانگشای جوینی ). || برانگیختن. ( منتهی الارب ) : از اثارت نوایر ظلم و هیجان غدرابتدا کرد. ( جهانگشای جوینی ). || گرد انگیختن. ( مؤید ) : از اثارت غبار و تزاحم امطار، متسوقه و اهل معاملات متأذّی میشدند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || اثارة ارض ؛ شیار کردن زمین و کاشتن آن. ( منتهی الارب ). گاو راندن بر زمین. جفت راندن. شورانیدن زمین. ( تاج المصادر ). || روایت کردن. ( تاج المصادر ). || اثاره قرآن ؛ بحث کردن از علم قرآن. ( منتهی الارب ). || ابر آوردن باد. میغ آوردن باد. ( تاج المصادر ). || استخراج : استخراج کل دقیق من معدنه و اثارة کل نفیس من مکمنه. ( مروج الذهب مسعودی ).

اثاره . [ اِ رَ ] (ع مص ) اِثارت . یافتن قصاص . (منتهی الارب ). انتقام : وزارت به ابوالعباس داد و به اثارت و استحثاث اموال دست دراز کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). و اعتذار و استغفار بعد از اثارت ثار مرهمی است . (جهانگشای جوینی ). || برانگیختن . (منتهی الارب ) : از اثارت نوایر ظلم و هیجان غدرابتدا کرد. (جهانگشای جوینی ). || گرد انگیختن . (مؤید) : از اثارت غبار و تزاحم امطار، متسوقه و اهل معاملات متأذّی میشدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || اثارة ارض ؛ شیار کردن زمین و کاشتن آن . (منتهی الارب ) . گاو راندن بر زمین . جفت راندن . شورانیدن زمین . (تاج المصادر). || روایت کردن . (تاج المصادر). || اثاره ٔ قرآن ؛ بحث کردن از علم قرآن . (منتهی الارب ). || ابر آوردن باد. میغ آوردن باد. (تاج المصادر). || استخراج : استخراج کل دقیق من معدنه و اثارة کل نفیس من مکمنه . (مروج الذهب مسعودی ).


اثاره .[ اَ رَ ] (ع مص ) نقل کردن سخن و روایت کردن حدیث . اَثر. اُثرَه . || (اِ) بقیّت علم که روایت کرده شود از پیشینگان . || بقیه ٔ پیه که بر شتر بجای مانده باشد. || بقیه ٔ هرچیز.


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَثَارَةٍ: دلیلی
ریشه کلمه:
اثر (۲۱ بار)

علمای لغت و مفسران برای «أَثارَة» از مادّه «أثر» (بر وزن حلاوة) چند معنا ذکر کرده اند: «باقیمانده چیزی»، «روایت» و «علامت»، ولی ظاهر این است که همه، به یک معنا بازمی گردد، و آن اثری است که از چیزی باقی می ماند; و دلیل بر وجود آن است.


کلمات دیگر: