انتساب به خرمهره فروش
خرزی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خرزی . [ خ َ ] (ص نسبی ، اِ) خرده فروش . (برهان قاطع). خراز. (از ناظم الاطباء). پلچی فروش . (یادداشت بخط مؤلف ) : خزمک . مهره ای بوده که کودکان را ازبهر چشم بد بندند و خرزیان فروشند. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ).
خرزی . [ خ َ ] (ص نسبی ) انتساب به خرمهره فروش . (از انساب سمعانی ).
خرزی. [ خ َ ] ( ص نسبی ، اِ ) خرده فروش. ( برهان قاطع ). خراز. ( از ناظم الاطباء ). پلچی فروش. ( یادداشت بخط مؤلف ) : خزمک. مهره ای بوده که کودکان را ازبهر چشم بد بندند و خرزیان فروشند. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ).
خرزی. [ خ َ ] ( ص نسبی ) انتساب به خرمهره فروش. ( از انساب سمعانی ).
خرزی. [ خ َ ] ( ص نسبی ) انتساب به خرمهره فروش. ( از انساب سمعانی ).
کلمات دیگر: