کلمه جو
صفحه اصلی

جعدی

فرهنگ فارسی

قیس بن کعب بن عبدالله بن عامر بن ربیعه بن جعده بن کعب بن ربیعه بن عامر بن صعصعه مکنی به ابو لیلی .

لغت نامه دهخدا

جعدی . [ ج َ ] (اِخ ) (نابغه ٔ ...) قیس بن کعب بن عبداﷲبن عامربن ربیعةبن جعدةبن کعب بن ربیعةبن عامربن صعصعه مکنی به ابولیلی . رجوع به ابولیلی و نیز رجوع به نابغه ٔ جعدی در همین لغت نامه شود.


جعدی . [ ج َ ] (اِخ ) ابن الندیم کتاب الوقف و الابتداء فی القرآن را به وی نسبت داده است . (الفهرست ص 54).


جعدی. [ ج َ ] ( حامص ) تجعد. مجعد بودن. پیچیدگی و چین و شکنج در موی. گره در گره بودن موی. مرغولی : اندر باطل کردن جعدی موی. ( ذخیره خوارزمشاهی ).

جعدی. [ ج َ ] ( ص نسبی ) نسبت است به جعدةبن هبیرة. ( لباب الانساب ج 1 ص 239 ).

جعدی. [ ج َ ] ( اِخ ) ابن الندیم کتاب الوقف و الابتداء فی القرآن را به وی نسبت داده است. ( الفهرست ص 54 ).

جعدی. [ ج َ ] ( اِخ ) لقب مروان بن محمد خلیفه اموی است. لقب دیگروی حمار است : وی را جعدی به این جهت گفتند که پیرو طریقه جعدبن درهم بود. ( ابن الاثیر از غزالی نامه ).

جعدی. [ ج َ ] ( اِخ ) ( نابغه ٔ... ) قیس بن کعب بن عبداﷲبن عامربن ربیعةبن جعدةبن کعب بن ربیعةبن عامربن صعصعه مکنی به ابولیلی. رجوع به ابولیلی و نیز رجوع به نابغه جعدی در همین لغت نامه شود.

جعدی . [ ج َ ] (اِخ ) لقب مروان بن محمد خلیفه ٔ اموی است . لقب دیگروی حمار است : وی را جعدی به این جهت گفتند که پیرو طریقه ٔ جعدبن درهم بود. (ابن الاثیر از غزالی نامه ).


جعدی . [ ج َ ] (حامص ) تجعد. مجعد بودن . پیچیدگی و چین و شکنج در موی . گره در گره بودن موی . مرغولی : اندر باطل کردن جعدی موی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).


جعدی . [ ج َ ] (ص نسبی ) نسبت است به جعدةبن هبیرة. (لباب الانساب ج 1 ص 239).



کلمات دیگر: