که شاخه و شعبه چهار دارد
چهار شاخه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
چهارشاخه. [ چ َ /چ ِ خ َ / خ ِ ] ( ص نسبی ) که شاخه و شعبه چهار دارد.
- جار چهارشاخه ؛ لوستر و سقف آویزی که به هرجهت از جهات چهارگانه آن بازویی و شاخه ای منتهی به لامپ و حبابی متصل شود. نظیر پنج شاخه و ده شاخه و جز آن. رجوع به چارشاخه شود.
- جار چهارشاخه ؛ لوستر و سقف آویزی که به هرجهت از جهات چهارگانه آن بازویی و شاخه ای منتهی به لامپ و حبابی متصل شود. نظیر پنج شاخه و ده شاخه و جز آن. رجوع به چارشاخه شود.
کلمات دیگر: