( تنفس بر آوردن ) کنایه از دمیدن و روشن صبح .
تنفس براوردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( تنفس برآوردن ) تنفس برآوردن. [ ت َ ن َف ْ ف ُ ب َ وَ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از دمیدن و روشن شدن صبح :
از روی زمین کفر و ضلالت همه برخاست
چون صبح وصال تو برآورد تنفس.
از روی زمین کفر و ضلالت همه برخاست
چون صبح وصال تو برآورد تنفس.
ناصرخسرو.
رجوع به تنفس شود.کلمات دیگر: